Tuesday, February 17, 2015

اعتماد بنفس رمز خلاقیت و کارآی است

«اعتماد به نفس» به معنای ارزشمند دانستن و اهمیت دادن به خود است و باعث می شود فرد بهتر بتواند چالش های زندگی را پشت سر بگذارد.
«اعتماد به نفس» به معنای ارزشمند دانستن و اهمیت دادن به خود است و باعث می شود فرد بهتر بتواند چالش های زندگی را پشت سر بگذارد. این ساده ترین تعریفی است که می توان از اعتماد به نفس ارائه داد اما واقعیت این است که تعریف اعتماد به نفس در گستره حوزه بهداشت روان، بسیار پیچیده و پردامنه است. اعتماد به نفس بالا در عملکرد مثبت، ارزش گذاری بهتر و اطمینان به توانایی ها و نداشتن اعتماد به نفس در بی انگیزگی، افسردگی و ناتوانی جلوه می کند. این تظاهرات بیرونی ترین نشانه های وجود اعتماد به نفس یا فقدان آن است که در تمامی روابط فردی و اجتماعی ما از دوران کودکی تا نوجوانی و بزرگسالی آشکار می شود و زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد. در این گزارش قصد داریم از اعتماد به نفس و جایگاه آن و آن چه اعتماد به نفس را از ما می گیرد بپردازیم.
● اعتماد به نفس اجتماعی
محققان می گویند اعتماد به نفس در اجتماع گستره شخصیت، توانایی، هویت و چشم انداز چالش ها و بزنگاه های اجتماعی را روشن می کند.اعتماد به نفس باعث پیشرفت فرد در حیطه اجتماع می شود و ساز و کارهای اجتماعی نهادها، سازمان ها و قوانین با ایجاد امنیت، رقابت انگیزه و هدف را در افراد تقویت کرده و اعتماد به نفس افراد را بالا می برد چنان که دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در گفت و گو با خراسان می گوید: اعتماد به نفس افراد در هر جامعه ای به طور مستقیم به سیستم و قوانین اجتماعی بر می گردد و فرهنگی که در خانواده رسوخ و فرد در آن رشد کرده است. بدون شک اولین نهادی که اعتماد به نفس فرد را بالا می برد خانواده و والدین هستند.
خانواده هایی که می دانند چگونه باید به آن چه می گویند پای بند بمانند و آن را عملی کنند در واقع درس اعتماد به نفس را به فرزندان خود می دهند. در صحنه اجتماعی نیز نهادها و سازمان ها باید به نحوی در خدمت افراد باشند تا افراد بتوانند در سایه قوانین به حقوق خود دست یابند و در صورت از دست دادن حقوق خود پناهگاهی برای احقاق آن داشته باشند. به عنوان مثال اگر کسی کارش را از دست می دهد باید مطمئن باشد که می تواند از طریق قانونی بیمه بیکاری دریافت کند. دریافت چنین بیمه ای به فرد اعتماد به نفس می بخشد بنابراین هر قدر ضوابط و مقررات و قوانین در جامعه صحیح و قابل اجرا باشد، اعتماد به نفس مردم نیز افزایش پیدا می کند اما در جامعه ای که قوانین نادیده گرفته می شود و به آن بی اعتنایی شود راه های میانبر و غیرقانونی در دست یابی به اهداف آسان تر می شود و این خود در کاهش اعتماد به نفس موثر است. بی قانونی و پارتی بازی آفت اعتماد به نفس است و هر قانونی هر قدر هم بد باشد اگر اجرا شود و مورد احترام قرار بگیرد، در افزایش اعتماد به نفس موثر است.
وی ادامه می دهد: دقت کنید ما می گوییم هر قانونی هر قدر هم غیر منصفانه اگر درباره همه اجرا شود، به سلامت روانی مردم کمک می کند، اما اگر قوانین فراوان داشته باشیم که قابل اجرا نباشند در واقع تیشه به ریشه اعتماد به نفس زده ایم و امید و انگیزه را از مردم گرفته ایم. جامعه ای که مردم آن اعتماد به نفس نداشته باشد افرادی فاقد خلاقیت و کارآیی لازم هستند .
● سوءبرداشت هایی از اعتماد به نفس
شاید لازم باشد اعتماد به نفس و نکاتی را که درباره آن زیاد شنیده یا خوانده ایم یک بار دیگر مرور کنیم. به طور سنتی تصور همه ما این است که یک فرد با اعتماد به نفس بالا انسان موفق و خوبی است و فردی با اعتماد به نفس پایین انسان بزدلی است.
به نوشته سایت (self-confidence) محققان طی ۴ سال مطالعات تکمیلی درباره مفهوم اعتماد به نفس در میان مردم، راه های افزایش اعتماد به نفس و مبارزه با کمبود اعتماد به نفس به نتایج جالبی رسیدند که اهم آن در پی می آید. همه ما می دانیم که نمی توان تمامی دردهای جامعه را به پای نداشتن اعتماد به نفس نوشت. در واقع نبود اعتماد به نفس فقط یکی از عوامل تاثیرگذار در پیشرفت اجتماعی و فردی است. در مقابل پدیده ای تحت عنوان «اختلال اعتماد به نفس بالا» در بسیاری از جوامع مشکل ساز شده است. مطالعات بسیاری نشان داده که بسیاری از بزهکاران و جنایت کاران از اعتماد به نفس غیر واقعی و کاذب و به عبارتی اعتماد به نفس بالا رنج می برند. بنابراین این اختلال می تواند به رفتارهای تهاجمی، ضداجتماعی، خشن و حتی رفتارهای جنایت کارانه منجر شود.
علاوه بر این بر خلاف تصور عمومی افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، نسبت به خود اطمینان دارند. شاید تاکنون با کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد بحث کرده باشید اگر این طور است حتما متوجه شده اید که قانع کردن این افراد در مباحثات، کار بسیار دشواری است! علت این امر این است که کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد و نسبت به عقیده خود اطمینان کمتری دارد، شواهد و استدلال های طرف مقابل را با قدرت هرچه تمام تر به چالش می کشد و او را به دردسر می اندازد! او به این ترتیب می تواند در مباحث و گفت و گو اعتماد به نفس کسب کند.
بنابراین در صحنه اجتماعی کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد می تواند با کسانی که در تضاد شدید با او قرار دارند بهتر سازگاری به خرج دهد زیرا مسائل را از دید آن ها می بیند.چنین فردی در طول زمان می تواند نشانه های مثبت رفتارهای دیگران را دریافت کند و«تصویر ذهنی» از خود را مثبت تر کند.به طور طبیعی همه ما نیاز داریم که با دریافت پیام های مثبت از اطرافیان تصویری واقعی و متوازن از خود و توانایی هایمان داشته باشیم. این اتفاق فقط وقتی رخ می دهد که آرامش و آسودگی خیال همراهی مان کند تا تصویری واقعی و نه احساسی از خود بیابیم. هر زمان احساسات بر این تصویر سایه انداخت اعتماد به نفس کاهش یافته و هر زمان توانستیم این تصویر را عینی ببینیم، اعتماد به نفس سالم سر برمی آورد.
+ نوشته شده در  ساعت 12:55 بعد از ظهر  توسط AS 

چرا موفق نیستم؟

۷ عادت آدم های ناموفق
▪ هشدار: اگر می خواهید زندگی موفقی داشته باشید، هیچ وقت خودتان را درگیر ۷ عادت آدم های ناموفق نکنید. کدام ۷ عادت؟! با صفحه «موفقیت» این هفته، همراه شوید....
۱) عادت اول: آنها منفی فکر می کنند، منفی حرف می زنند و منفی عمل می کنندوای!
آنها در هر شرایطی فقط مشکلات را می بینند. همیشه شکایت می کنند که آفتاب خیلی داغ است، باران گل های باغچه شان را خراب کرده، باد موهای شان را به هم ریخته و ... خلاصه، فکر می کنند همه عالم برخلاف میل آنهاست. همیشه مشکل را می بینند و هیچ وقت راه حل را نمی بینند. یک ضربه کوچک مشکلات را آن چنان بزرگ می کنند که تبدیل به یک تراژدی اساسی می شود. آنها شکست را عاقبت هر کاری می دانند؛ همچون یک بلای آسمانی که یک دفعه نازل می شود. هیچ وقت به جلو حرکت نمی کنند و در زندگی شان تغییر زیادی نمی دهند، چرا که همیشه می ترسند حاشیه امنیت و راحتی خودشان را از دست بدهند.
۲) عادت دوم: آنها قبل از اینکه فکر کنند، عمل می کنند!
آنها براساس تصمیم های غریزی، آنی و تکانه ای عمل می کنند! مثلا اگر چیزی را ببینند که خوش شان بیاید و چشم شان را در نگاه اول بگیرد بدون لحظه ای درنگ آن را می خرند. حتی خیلی چیزهای به درد نخور و بی ربط با زندگی شان. بعد یک چیز بهتر را می بینند و شروع می کنند به ناله و نفرین و چانه زدن برای دست آوردن آن. اگر به دست اش بیاورند زود از یادش می برند و اگر به دست اش نیاورند زمان زیادی را صرف غم و اندوه ناشی از آن می کنند. اکثر وقت ها درباره آینده فکر نمی کنند و با این حال فکر می کنند فردا موقعیت بهتری از امروز خواهند داشت. درباره نتایجی که به دست خواهد آمد، نظری ندارند. عمدتا از زندگی زناشویی شان لذت نمی برند. گاهی دست به اعمال خلاف – چه تخم مر غ دزدی و چه شترمرغ دزدی- می زنند و جالب اینکه همه این کارها را در تصورات شان، مطلوب می بینند.
۳) عادت سوم:خیلی بیشتر از آنکه گوش بدهند، حرف می زنند!
انگار می خواهند یک «شومن» باشند و خودشان را مدام توی بحث هایی درباره قهرمانان زندگی شان و گروه ها و دسته هایی که دوست دارند، می اندازند و در این راه از دروغ گفتن هم ابایی ندارند اما اکثر مواقع حرف هایی که می زنند با توجه و استقبال دیگران روبه رو نمی شود. وقتی کسی به آنها نصیحتی می کند، گوش های شان را می بندند و چیزی نمی شنوند، چرا که آن قدر مغرورند که نمی خواهند اشتباه شان را قبول کنند. در تصور خودشان، خیلی هم با فهم و کمالات هستند. آنها توصیه های دیگران را رد می کنند چون احساس می کنند اگر به حرف دیگران گوش بدهند، رتبه و منزلت شان پایین می آید.
۴) عادت چهارم: آنها راحت تسلیم می شوند.
آدم های موفق از ناموفق ها و شکست خورده ها به عنوان پله هایی برای بالا رفتن استفاده می کنند. اما جواب اینکه چگونه این افراد را شناسایی می کنند و پل موفقیت شان را از ناکامی آنها می سازند این است که ناموفق ها اکثرا در کاری که انجام می دهند یا صلاحیت ندارند یا استعداد و چه نشانه ای واضح تر از نشان آدمی که چیزی در آستین برای رد کردن ندارد؟!
آدم های ناموفق در شروع هر کاری سعی و تلاش نشان می دهند اما چیزی نمی گذرد که همه شور و شوق شان را از دست می دهند. مخصوصا وقتی با اشتباهی از خودشان روبه رو می شوند. به محض این اتفاق، کارشان را ترک می کنند و دنبال کار دیگری می گردند. البته اتفاقی نمی افتد؛ چون باز همان داستان و همان نتیجه تکرار می شود. آدم های ناموفق پافشاری خاصی در دنبال کردن رویاها و کارهایی که دوست دارند انجام بدهند، ندارند.
۵) عادت پنجم: آنها حسودند و سعی می کنند دیگران را پایین تر از خودشان نگه دارند
آنها حسودند! خودشان را در موفقیت های دیگران سهیم می بینند و دیگران را سهیم در شکست های شان و به جای اینکه کار و تلاش شان را بیشتر کنند شروع می کنند به شایعه سازی و زیر آب زنی دیگران و با این کار سعی می کنند دیگران را از معرکه به در کنند و جای آنها را بگیرند. هر چند گاهی آنها در این کار موفق به نظر می رسند اما چیزی که کاملا واضح است ناموفق بودن آنها است و احساس غرور کاذب شان! آنها حتی اگر در زمینه ای خوب باشند و صاحب استعداد و توانایی، به شما هیچ کمکی نمی کنند.
۶) عادت ششم: آنها وقت شان را زیاد هدر می دهند
آنها نمی دانند فردا چه کاری باید انجام بدهند و گاهی فقط می خورند و مهمانی می روند و می گردند و تلویزیون نگاه می کنند و از آن بدتر، خیلی از آنها هیچ کاری نمی کنند و هیچ فکری هم برای آینده در سرشان ندارند. این شاید برای مدت زمان کوتاهی آزاردهنده نباشد و حتی یکی از روش های آرامش بخش (ریلکسیشن) به حساب بیاید اما اگر می خواهیم موفق باشیم، باید زمان مان را مدیریت کنیم و به نحو مطلوبی بین کار و سرگرمی های خودمان تعادل ایجاد کنیم.
۷) عادت هفتم: آنها راحت ترین و بی دردسرترین راه را انتخاب می کنند
اگر دو راه برای انتخاب کردن وجود داشته باشد، آدم های ناموفق راهی را انتخاب می کنند که راحت تر است؛ حتی اگر این راه منفعت کمتری داشته باشد. آنها نمی خواهند به هیچ عنوان به خودشان کمی زحمت بدهند؛ در حالی که یک زندگی خوب می خواهند. نکته ای که این آدم ها نمی دانند این است که هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت! و هیچ چیزی بدون تلاش به دست نمی آید (البته در ۹۹ درصد موارد) و اگر همین آدم ها کمی، فقط کمی، برای خودشان و در راه خودشان فداکاری کنند زندگی شان خیلی بهتر می شود. در مقابل، زندگی خوب آدم های موفق بنا می شود بر استمرار و خطا! آنها ثابت قدم هستند و در راه رسیدن به هدف های شان تسلیم نمی شوند. آنها خطا می کنند اما آنها را تکرار نمی کنند و از میان خطاهای شان، نکته های مثبت را بیرون می آورند.
+ نوشته شده در  ساعت 12:27 بعد از ظهر  توسط AS 

تفاوت های احساسی میان زنان و مردان به نقل از روانشناسان معروف دنیا!

پسرها تقریبا به نسبت وسیع و به سادگی به برخوردهای خشم آلود خود ادامه داده و از سیاست های پوشیده کاملا بی خبرند.
ریشه این تفاوت های احساسی پسرها و دختران در دوران رشد جست و جو می شود . تحقیقات بسیاری در مورد این دو دنیای جداگانه به عمل امده که محدوده آنها نه تنها از طریق بازی های متفاوتی که دختران و پسران دوست دارند بلکه از روش ترس بچه های کوچک در مورد تمسخر و تهمت قرار گرفتن مشخص شده است
براساس پژوهش های مربوط به اختلافات احساسات را بین دو جنس جمع بندی و خلاصه میکنند. می گویند دخترها خیلی سریع تر و آسان تر از پسرها به روانی بیان می رسند و همچنین می توانند تجربه بیشتری در جداسازی احساسات شان داشته باشند .
همچنین در کاربرد کلمات برای جایگزینی واکنش های احساسی مانند جنگیدن مهارت بیشتری درپسرها وجود دارد . پسرها تقریبا به نسبت وسیع و به سادگی به برخوردهای خشم آلود خود ادامه داده و از سیاست های پوشیده کاملا بی خبرند .
اگر توجه به بازی دختران و پسران کرده باشید متوجه این موضوع شده اید که وقتی دخترها بازی می کنند تاکیدشان بیشتر به حداقل خصومت و دعواست وبقیه را به کار گروهی و همکاری با یکدیگر دعوت می کنند و چنانچه دعوایی پیش اید سعی در آرام کردن آنها دارند .در حالی که وقتی پسرها بازی می کنند تاکیدشان بر رقابت است .
روان شناسان می گویند :
ازاین اختلاف عملکرد در بازی به عنوان تفاوت کلیدی بین دو جنس یاد می کنند ، پسرها دارای غرور و عدم وابستگی هستند در حالی که دختران از همان ابتدا به صورت تارهای متصل کننده است بدین ترتیب خواندن احساسات از چهره یک زن بسیار اسان تر از چهره یک مرد است . این مطلب تا اندازه ای اختلاف کلیدی دیگری را باز می تاباند و نشان می دهد که زنان به طور متوسط تمام طیف احساسات را با شدت بیشتری از مردان تجربه می کنند
از این نظر زن ها واقعا احساسی تر از مردان عمل می کنند . می توان این گونه نتیجه گرفت که زنان با اراستگی برای مدیریت احساسات وارد حیطه ازدواج می شوند و در حقیقت مهم ترین عامل برای زنان در رضایت از ارتباط شان یک گفت و گوی خوب است که باید بین آنها وجود داشته باشد . بنابراین چگونگی بحث کردن زوج های روی این نکات حساس است که بیشتر در سرنوشت ازدواج آنها تاثیر می گذارد .
رسیدن به توافق در مورد چگونگی مخالفت کردن می تواند کلید پایدار ماندن ازدواج باشد و در صورتی که در این زمینه غفلت کنند ، شکاف های احساسی در نهایت ممکن است رابطه را بگسلد توسعه این شکاف ها هنگامی است که یکی یا هر دو زوج از نظر هوشمندی احساسی ، کمبودهای داشته باشند .
● خطوط غلط در ازدواج
▪ مرد : لباس هایم را از خشک شویی گرفتی ؟
▪ زن : مگر دفعه قبل لباس های منو گرفتی ؟ یادته بهت گفتم لباساموی از خشک شویی بگیرو نگرفتی ؟ من کلفت کسی نیستم .
▪ مرد: معلومه که کلفت کسی نیستی، اگه بودی لباس اتو کردن بلد بودی !! این ها دعواهای زن ها و شوهران است
جرو بحث های که سر موضوعات بی اهمیت رخ می دهد . این لج و لجبازی ها در بحث ها گاهی به طلاق ختم می شود . آیا ارزش دارد ؟
● آیا ارزش این را دارد که زندگی خود را تباه کنیم ؟
دقیق ترین تفسیری که می توان در مورد این موضوع گفت این است که ، جاذبه ی احساسی است که زوج ها را به هم وصل می کند .
در مقابل ، وجود احساس تباه کننده ای است که می تواند ازدواج ها را از هم بپاشد .
در اینجا نکته ای که مهم است تفاوت ساده بین گله کردن و انتقاد شخصی است .
در گله کردن ، زنان مشخصا ان چیزی را بیان می کنند که او را ناراحت کرده است و از عمل و رفتار شوهرش می کند نه خود شوهر این دو با هم تفاوت زیادی دارند انتقاد و می گوید عمل شوهرش چگونه احساسی را برای او به وجود آورده است .
مانند دیالوگ گفته شده در بالا که باعث شده زن احساس که شوهر به او اهمیتی نمی دهد ، این بیان اساس هوشمندی احساسی است اما در یک انتقاد شخصیتی تاکید زن مخصوصا بر یک حمله مهلک و سیاست مابانه به مرد بوده است .
این نوع حمله و انتقاد باعث می شود شخصی که ان را دریافت می کند احساس خجالت ، مورد بی مهری قرار گیرد ، تحقیر و بی عرضه گیری کند که نتیجه تمام آنها به احتمال زیاد پاسخی دفاعی است نه برداشتن قدم هایی در جهت بهتر کردن اوضاع .
● گوش دادن غیر تدافعی به صحبت های یکدیگر
▪ مرد : داری سر من داد می زنی ؟
▪ زن : البته که دارم داد می زنم . تو یک کلمه از حرف هایی که من می زنم را نمی شنوی ، داد می زنم که بشنوی ، تو اصلا گوش نمی دهی!!
گوش دادن مهارتی است که زوج ها را با هم نگاه میدارد . حتی در جریان بحث ها و بگو مگوها وقتی هر دو کنترل احساسی خود را از دست داده اند ، یکی از آنها و گاهی هر دوی می توانند خود را وادار کنند که از ورای خشم گوش بدهند و سخنان ترمیم کننده زوج را بشنوند و به آنها پاسخ دهند . زوج هایی که درمسیر طلاق قرار گرفته اند کسانی هستند که جذب خشم شده و روی نقاط مخصوصی از موضع دعوا گیر می کنند .
+ نوشته شده در  ساعت 12:27 بعد از ظهر  توسط AS 

روش های افزایش خلاقیت

خلاقیت را به معنای اندیشه برای خلق راه حل نو تعریف می کنند. در ذیل شما را با برخی از راه های افزایش خلاقیت آشنا می کنیم .
● به دنبال همکاری های خلاق باشید
نیوتن وقتی که قوانین گرانش زمین را درک کرد، یادداشت هایش را در این زمینه همچون نوشته های دیگرش در یک کشو انداخت و تا ۵ سال بعد که یکی از دوستانش به صورت اتفاقی از او در این باره سؤال کرد سراغشان را نگرفت. مسلما اگر ما چنین قوانین انقلابی ای را با انجام معادلات پیچیده به دست آوریم آن را در کشو نمی اندازیم که خاک بخورند و البته این کاری است که دانشمندان، امروزه ما را به انجام آن ترغیب نمی کنند.
یک دلیلش این است که دیگر نیوتن تکرار نخواهد شد. اما دلیل دیگرش را دانشمندان دانشگاه نیومکزیکو اینگونه توضیح می دهند: بهترین ایده هایی که به ذهن یک نفر می رسد در لحظات انزوا و تنهایی او نیست بلکه در لحظاتی است که نظراتش را با یکی از همکاران مورد اعتمادش رد و بدل می کند. در همین رابطه ورا جان اشتاینر در کتابی که با عنوان همکاری های خلاقانه نوشته است موارد زیادی را در طول تاریخ ذکر کرده است که رد و بدل کردن نظریات میان ۲ دوست و همکار باعث ایجاد ایده های بسیار ناب و خلاقانه ای شده است؛ مانند آلبرت انیشتین و نیلز بور، ماری و پیر کوری.
● زندگی را آبی ببینید
دانشمندان معتقدند تاثیر رنگ ها بر زندگی انسان حتی وقتی که انسان به آنها توجه لازم و کافی هم ندارد بسیار زیاد است. در این میان شاید در زندگی رنگ آبی به خاطر رنگ آسمان و دریاها نقشی اساسی برای انسان ها داشته باشد اما دانشمندان تاکید می کنند که برای داشتن ذهنی خلاق این مقدار هم حتی کافی نیست. در همین راستا در دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا دانشمندان تاثیر رنگ قرمز و آبی بر رفتار داوطلبان را بررسی کرده اند.
در این تحقیق دانشمندان به این نتیجه رسیده اند در حالی که رنگ قرمز حافظه داوطلبان را- که در این آزمایش دانش آموزان بودند- تقویت می کند، رنگ آبی به آنها کمک می کند که تصورات خود را آزاد کنند. دانشمندان برای اثبات این یافته تصمیم گرفتند از داوطلبان بخواهند یک آزمایش ساده انجام دهند. در این آزمایش به آنها قطعاتی به رنگ آبی و قرمز داده شده بود و از آنها خواسته شد با این قطعات چند اسباب بازی بسازند. دانشمندان مشاهده کردند اسباب بازی هایی که به رنگ آبی ساخته شده بودند در مقایسه با اسبا ب بازی های قرمزرنگ از ساختار خلاقانه تری برخوردار بودند.
● ذهن خود را پرواز دهید
اینکه ذهن انسان آمادگی کشف نکته های جدید را داشته باشد خود یکی از عواملی است که می تواند به انسان برای خلاق بودن کمک کند. دانشمندان در دانشگاه درکسل فیلادلفیا مغز را در لحظه ای که ایده نابی به آن می رسد مورد تحقیق قرار داده اند. دانشمندان در این آزمایش از ۲ گروه داوطلب استفاده کردند. یک گروه از این داوطلب ها را منتظر گذاشتند تا به آنها یک معما داده شود. وقتی که معما به آنها داده شد از آنها خواسته شد که بگویند وقتی که معما را حل کردند آیا یکباره به ذهن آنها خطور کرده است یا برای انجام آن فکر کرده اند. دانشمندان با آزمایش مغز این افراد متوجه شدند سمت راست مغز آنها به شدت درگیر است؛ بخصوص بخشی از مغز که مسوول دیدن است. به این ترتیب به این نتیجه رسیده اند که وقتی داوطلبان برای انجام حل یک مساله متمرکز می شوند کارایی مغز خود را پایین می آورند.
در یک آزمایش دیگر دانشمندان در لندن شرایط مشابهی را برای داوطلبان برقرار کردند. در این آزمایش آنها پرتوهای آلفا امواج گامای با فرکانس بالا در مغز داوطبان را مورد آزمایش قرار دادند. در اینجا هم دانشمندان مشاهده کردند که دارای امواج آلفای زیاد و چند مورد موج گامای با فرکانس بالا بودند؛ این موج دوم همانند همان موردی است که وقتی انسان با چشم بسته استراحت می کند در مغز او به جریان می افتد. به همین ترتیب دانشمندان در لندن هم اعلام کردند وقتی که مغز در حالتی ملتهب قرار بگیرد که انسان از آن انتظار داشته باشد راه حلی را ارائه کند، کارایی کمتری دارد.
● نوازندگی کنید
موسیقی مسلما نقش عمده ای در افزایش خلاقیت انسانی دارد. در این رابطه دانشمندان در دانشگاه واندربیت نشویل آمریکا برای بررسی نقش موسیقی بر افزایش خلاقیت انسانی یک آزمایش ساده انجام دادند. آنها از چند دانشجوی موسیقی و چند فرد عادی دیگر با مشخصات یکسان در آزمایش خود استفاده کردند. به هر کدام از این دانشجویان چند جسم ساده مانند مسواک یا خمیردندان داده شد و از آنها خواسته شد کاربردهای جایگزینی برای چیزهایی که در دست دارند معرفی کنند. در پایان آزمایش مشخص شد که دانشجویان موسیقی کاربردهای جایگزینی خلاقانه تری نسبت به دیگر افراد ارائه کرده اند. حین آزمایش، دانشمندان با بررسی عملکرد مغز داوطلبان مشاهده کردند افراد عادی تنها از بخش جلویی چپ مغز خود استفاده می کردند، در حالی که دانشجویان موسیقی علاوه بر آن از طرف راست مغز خود هم استفاده می کردند.
دانشمندان می گویند این کارکرد مغزی غیرعادی است و دلیل آن می تواند این باشد که دانشجویان موسیقی چون مجبور هستند از هر دو دست خود حین نوازندگی استفاده کنند باید از هر دو بخش مغز خود هم کار بکشند. اما آیا برای افزایش خلاقیت می توانیم از نوازندگی یک آلت موسیقی یا انجام کارهایی که در انجام آنها هر دو دست درگیر هستند، شروع کنیم؟ در این باره سوهی پارک که روی موسیقیدانان و افراد عادی کار کرده است، می گوید: هنوز با اطمینان نمی توانیم بگوییم که استفاده همزمان از ۲ کره چپ و راست مغز دلیل این است که موسیقیدانان از ذهن خلاق تری برخوردار هستند.
● تا می توانید بازی کنید
دانشمندان زیادی تاکید می کنند که برای خلاق بودن، انسان باید تا می تواند از عادت های رایج دوری کند و به بازی هایی که گاهی طبق عرف جامعه مناسب حال او نیست، بپردازد. در این باره مارک بکوف از دانشگاه کلورادو معتقد است اینکه مردم برای بازی در زندگی نقشی حاشیه ای در نظر می گیرند اشتباه است. او به نقش بازی در زندگی حیوانات گوشت خواری همچون گرگ و سگ پرداخته و به این نتیجه رسیده است که این بازی ها به شخصیت های فردی این اجازه را می دهد که تجربه های جدید و اشتباهی داشته باشند بدون اینکه مجازاتی به خاطر آن در انتظار آنها باشد.
وی می گوید: بازی به انسان این جرأت را می دهد که ریسک های منطقی بیشتری انجام دهد و او را منعطف و خلاق می کند. وی طبیعت بازی را جست وجو برای چیزی تازه و نو می داند و تاکید می کند: برای خلاق بودن، انسان باید همیشه به دنبال چیزی تازه بگردد.
این دانشمند بازی را در زندگی انسان حالتی بیولوژیکال و همانند خواب توصیف می کند و معتقد است که در دوره های مختلف زندگی انسان به بازی نیاز دارد. البته مهم ترین دوره از زندگی که بازی می تواند نقش مهمی در شکل گیری شخصیت انسان داشته باشد دوران کودکی است ولی این به آن معنا نیست که در دیگر دوره ها نیاز کمتری در انسان به بازی کردن وجود دارد.
+ نوشته شده در  ساعت 12:25 بعد از ظهر  توسط AS 

متافیزیک و پرورش نیروهـای درون

هدف از خلقت انسان عبادت و شناخت رب عظیم می باشد.
هدف از خلقت انسان عبادت و شناخت رب عظیم می باشد. از بزرگترین مشکلات و موانع انسانِ آگاه در رسیدن به این هدف مهم، کمبود وقت است، چرا که مدت حضور بشر در این کره خاکی بسیار اندک است. با یک محاسبه ساده مشخص می شود که بخش اعظم وقت در شبانه روز با خوردن، خوابیدن، صحبت کردن و همنشینی با سایرین تلف می گردد.
لذا حداقل سود ترک و یا کاهش عوامل مذکور، داشتن فرصت کافی برای پرداختن به امور معنوی و روحانی می باشد.
از بزرگان دین در این باب سخنان ارزشمندی بجا مانده است که چراغ هدایتِ شیفتگان و پیروان می باشد. امیـد آنـکه ما نیز در روشنایی آن به هـدف و مقصود برسیم. (انشااللـه)حضرت امام صادق (علیه السلام) ـ آن بحر علوم و معارف الهی و آسمانی ـ می فرمایند: «مؤمن را راحتی و آسایش حقیقی نباشد، جز در لقای خداوند متعال. ولی آسایش دنیا در چهار چیز است: خاموشی و سکوت که بوسیله آن حال قلب و نفس خویش و آنچه میان تو و خالق خویش می گذرد، بشناسی، عزلتی که به این وسیله از آفات ظاهری و باطنی زمان نجات بیابی، گرسنگی ای که شهوات و وسواس را به واسطه اش بمیرانی و شب بیداری ای که قلبت را بدان نورانی کنی و طبعت را صفا و روحت را پالایش دهی.»
در آثار بیشتر عرفا نیز از این چهار مقوله یاد شده است. شیخ اکبر محیی الدین ابن عبداللـه حاتم طائی اندلسی مشهور به ابن عربی از عرفای سوخته و کار آزموده و تیز بین می باشد. آراء ابن عربی سالهاست که در میان عرفا، متفکران و محققان جهان اسلام مورد توجه بوده و می باشد. در کتاب“رسائل ابن عربی”ـ رسالة اول تحت عنوان“حلیه الابدال”ـ فصول اول تا چهارم در باب خاموشی، عزلت، گرسنگی و بی خوابی سخن به میان آمده است. در مقدمة این فصول ابن عربی از قول عبدالمجیدبن سلمه و او نیز از قول معاذبن اشرس (که خود ازجمله ابدال است) این چهار عامل را سبب ابدال شدن می داند.
تشریح این چهار مقوله طی چهار فصل از رسالة اول توسط ابن عربی بیانگر اهمیت آن از دیدگاه این عارف بزرگ می باشد.
عارف کامل آیت اللـه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (قدس سره) در کتاب ارزشمند“المراقبات”چنین نقل می کند: «در حدیث معراج است که خداوند فرمود: یا احمد (صلی اللـه علیه وآله وسلم) آیا می دانی که میراث روزه چیست؟ عرض کرد: نه؟ فرمود: میراث روزه کم خوراکی و کم گویی است، پس فرمود: سکوت موروث حکمت می شود و حکمت موروث معرفت و معرفت موروث یقین است و چون بنده به مرتبة یقین برسد باکی ندارد که چگونه بر او می گذرد! به سختی یا به آسانی؟ برای او متفاوت نیست و این مقام صاحبان“رضا” است و هر کس به رضای من عمل کند سه خصلت ملازم حال او خواهد بود: شکری که آلوده به جهل و نادانی نباشد و ذکری که فراموشی در آن راه نیابد و دوستی که محبت مخلوقات را بر محبت من ترجیح نمی دارد و چون مرا دوست داشت من هم او را دوست خواهم داشت و خلق خودم را به محبت او خواهم گماشت و چشم و دل او را به جلال و عظمت خود گشاده خواهم ساخت و از او علم خاصه خلق را مخفی نخواهم داشت و در تاریکی های شب و روشنایی روز با او مناجات خواهم نمود تا اینکه گفتار او با سایر خلق منقطع گردد و مجالست او با آنها بریده شود و سخن خودم و کلام فرشتگانم را به گوش او می رسانم می شنوانم و راز خودم را که از خلق خودم پنهان داشته ام بر او فاش می سازم تا آنجا که فرمود: البته عقل او را غرق در معرفت خود خواهم ساخت و خود در مقام عقل او جا خواهم گرفت. …»
خاموشی و کم گفتن، عزلت و دوری از خلق، بیخوابی و کم خوابی، نخوردن و کم خوردن از جمله عوامل مهم در پرورش و هدایت نیروهای درونی می باشد. در احوال و آثار اکثر دانشمندان متافیزیک و بزرگان مکاتب اسرار به کرات به این موضوعات برمی خوریم.
عرفا در این باب تمثیل زیبایی دارند و انسان را به یک زندانی تشبیه می کنند که از وضعیت نامناسب زندان آگاه و ناراضی است، همچنین از شرایط مناسب بیرون از زندان و محاسن آزادی و رهایی اطلاع داشته و آرزوی آزادی دارد. این شخص نسبت به این وضع موجود معترض بوده، با نخوردن، نخوابیدن، سکوت و عزلت اعتراض خود را نشان می دهد. در این صورت ممکن است مسئولین برای او تسهیلاتی در نظر گیرند، مثلاً گاهی به او اجازه بیرون آمدن و سیر در محیط بیرون (عالم بالا) بدهند. ولی قاعدتاً این زندانی باید برای آزادی کامل تا پایان مهلت مقرر صبر نماید، که آن موعد مقرر برای آزادی روح از زندان جسم، مرگ است.
● خاموشی:
خاموشی گام نخست عبادت، نشانة هوشمندی، راهنمای آدمی به خیر و خوبی، مایة رضایت خداوند عزوجل و شیوه اهل تحقیق است. سکوت عامل روشنی اندیشه، نورانیت دل، گشودن درهای حکمت و موجب طرد شیطان می باشد. بزرگان خاموشی را، صفتی زیبا و بلند مرتبه دانسته اند و معتقدند که، محبت، پاکی، هیبت و آسایش دنیا به دنبال خاموشی حاصل می شود. در کلام معصومین (علیهم السلام) از سکوت به عنوان یاور دین، نشانه ایمان و نور یاد شده است. حضرت امام صادق (علیه السلام)، خاموشی را سبب ریاضت نفس، شیرینی عبادت، زدودن قساوت قلب و موجب عفاف، جوانمردی و زیرکی دانسته اند. همچنین حضرت امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:« حلم و بردباری و علم و سکوت از نشانه های فهم و فراست آدمی است.» مولوی شاعر و عارف نامدار، خاموشی را به “دریا” و سخن گفتن را به “جوی آب” تشبیه می کند.
این همه اوصاف در مورد خاموشی از آن جهت است که وقتی زبان از سخن گفتن با خلق بازماند، به سخن گفتن با حق بپردازد و به ذکر او مشغول گردد. خاموشی را به دو نوع“خاموشی زبان” و “خا موشی ذهن” تقسیم می کنند. نوع اول مربوط به عوام و نوع دوم مربوط به خواص است. بر عموم مردم لازم است که زبان از گفتن باز دارند و به ذکر حق تعالی مشغول شوند، بر خواص لازم است که علاوه بر زبان، ذهن را نیز از پرداختن به غیر خدا باز دارند و آن را با یاد خدا پر کنند.
● عزلت:
تنهایی و عزلت کلید پیوستن به حضرت ودود و عبادت او می باشد. این صفت نیک، از گنجینه های پرسود، شیوه صالحان و برترین خصلت زیرکان است. گوشه گیری از خلق سرچشمه صلاح و پاکی و عامل جلوگیری از گناهان (غیبت، دروغ، حسادت، ریا، تملق) است. سالم ماندن دین، سالم ماندن از شر مردم و سالم ماندن مردم از شر ما از جمله محاسن دیگر عزلت می باشد. به دنبال تنهایی توفیق اجباری جهت سکوت به زبان حاصل می گردد و زمینه را برای باز شدن زبان به ذکر خدا فراهم می کند. تنهایی نوعی ریاضت نفس است که انسان را به مقام والای بندگی نزدیک می کند. شخصِ تنها، فرصت می یابد تا در عظمت حضرت حق، نعمات و رحمات او، ذلت و معاصی خود تفکر و تعمق نماید، که این خود ثمرات ارزشمندی به دنبال خواهد داشت، و شاید به دنبال آن راهی به بارگاه ملکوتی پروردگار عظیم باز شود. مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «پیوستن به خدا در بریدن از مردم است.» همچنین هنگامی که از حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره علت خلوت گزینی ایشان سؤال شد فرمودند: «اگر حلاوت تنهایی را می چشیدی از خودت هم می گریختی.» براستی چه گوهر گرانبهایی در صدف تنهایی نهفته است که بی خبران را از آن اطلاعی نیست؟!
● بیخوابی:
نخوابیدن و شب بیداری مقدمه زنده کردن دل است، دلی که زنده باشد، فکر و ذکرش خدای جلیل خواهد بود. تعبد و تفکر شبانه بسیار ارزشمند است و بهتر به جبروت حضرت دوست راه می یابد. نخوابیدن و نخوردن با هم در ارتباط اند، چرا که وقتی شکم پر شود، خواب به سراغ انسان می آید، و وقتی شکم خالی باشد، خواب از انسان دور می شود. سکوت و عزلت نیز با هم ارتباط دارند، شخص تنها، ناخودآگاه خاموش خواهد بود و شخص خاموش تنها خواهد شد.
بیخوابی بر دو گونه است، اول بیخوابی به چشم که فقط چشمان باز و جسم بیدار است، دوم بیخوابی به دل که علاوه بر بیداری چشم، دل نیز بیدار و معطوف و متوجه به سمت ملکوت حق تعالی می باشد. در کتاب زیبای“حکایت شمس” از خواب به عنوان زنجیر پای مردان راه خدا یاد شده است، و اگر روندة طریق الی اللـه بخواهد به سر منزل مقصود برسد باید این زنجیر را از پای خود باز نماید. باب شهر علم الهی حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «هر گاه خداوند بخواهد بندة خود را اصلاح گرداند سه چیز نصیب او کند، کم گویی، کم خوری و کم خوابی.»
● کم خوردن:
«کم خوردن در تمام حالات و در نزد همه اقوام پسندیده است» و برای آن فواید بیشماری آمده است، گرسنگی عامل تقرب به عالم فرشتگان است. فرشتگان خواب و خوراک ندارند و انسان اگر بخواهد همانند آنها شده، به آنها نزدیک شود، باید از خواب و خوراک خود بکاهد. حضرت رسول اکرم (صلی اللـه علیه وآله و سلم) ـ آن بانی نزول نعمت اسلام از آسمان به زمین ـ می فرمایند: «هرکه زیاد تسبیح و تمجید حق کند و کم خورد و کم نوشد و کم خوابد، فرشتگان مشتاق او شوند.»
کم خوردن سبب گرامی تر شدن نفس، زلالی و سلامتی اندیشه، مصفا شدن دل و تبلور نور حکمت در درون می شود. تقویت پاکدامنی، پایدار شدن تندرستی و کم شدن دردها از جمله محاسن دیگر کم خوردن است. گرسنگی عامل رفع خواب و سبب دوام بیداری است و باعث کاهش شدت شهوات می گردد.
عارف الهی حضرت آیت اللـه میرزا جواد آقاملکی تبریزی، گرسنگی را از نزدیک ترین اسباب برای رسیدن به بهترین و بالاترین نعمت ها (نعمت معرفت، قرب و لقاء) می داند، همچنین می فرمایند: «گرسنگی را برای سالک فوایدی است در تکمیل نفس و معرفت پروردگار که از شمار بیرون است.»
انسانها در طول شبانه روز، اوقات زیادی را صرف تهیه، طبخ و مصرف غذا و تبعات ناشی از آن می کنند، لذا کم خوردن باعث صرفه جویی در وقت می شود، انسانِ آگاه این اوقات مازاد را در عبادت حق سپری می کند. کاهش مصرف مواد غذایی باعث افزایش توان مالی بمنظور کمک به دیگران و اطعام مساکین و نیازمندان می گردد.
پر خوری سبب تباهی جان و بدن، سختی، بیماری و مردن دل، نابودی پارسائی و معرفت و دوری از خدا می شود. خواب زیاد، خوابهای پریشان و تحریک شهوات از عوارض دیگر پر خوری است. افراد پرخور و شکم پرست، توفیق ورود به ملکوت آسمانها را پیدا نمی کنند. پیامبر گرامی اسلام که درود خداوند بر او و خاندانش باد می فرمایند: « نور حکمت، گرسنگی است و دور شدن از خدا، سیری. سیر نباشید که نور معرفت در دلهایتان می فسرد.»
گرسنگی بر دو نوع «اختیاری» و «اضطراری» تقسیم می شود. نوع اضطراری به اقتضای شرایط مکانی و یا زمانی و خارج از کنترل شخص حادث می شود و خالی از فایده نمی باشد. نوع اختیاری که شخص با میل و اراده خود در پیش می گیرد، بسیار مفید و مثمر ثمر است. نکتة مهم آنکه نباید در گرسنگی افراط شود و همواره باید اعتدال رعایت گردد. افراط در نخوردن باعث زایل شدن عقل و فساد بدن می شود.
براستی چه حکمتی در نخوردن، نخوابیدن، سکوت و تنهایی نهفته است که تا این اندازه اهمیت دارند؟ شاید به این دلیل باشد که خداوند صمد از خوردن، خوابیدن و همنشینی و هم صحبتی بی نیاز است! و اگر بخواهیم به او نزدیک شویم باید اینگونه باشیم! (واللـه بکل شیء علیم)
دکتر مطلب برازنده
+ نوشته شده در  ساعت 8:24 بعد از ظهر  توسط AS 

روانشناسی شخصیت های قرمز پررنگ

قرمز پررنگ در هاله نشان دهنده ی انرژی حیاتی اولیه زندگی است.
روانشناسی رنگ های هاله نورانی: شخصیت های قرمز پررنگ
قرمز پررنگ در هاله نشان دهنده ی انرژی حیاتی اولیه زندگی است. زندگی در واقعیت فیزیکی، با دو پا روی زمین برای شما بسیار لازم است. شما زندگی را با حواس و بیان انرژی فیزیکی تان کشف می کنید.
قرمز پررنگ روشن نشان دهنده ی انرژی فیزیکی دینامیک و نشاط است. اگر شما روی اهدافتان متمرکز شوید، می توانید هر آنچه را می خواهید، بدست آورید. قرمز پررنگ تیره و کدر می تواند حاکی از موارد بقا، چالش های عاطفی و اضطراب جسمانی باشد.
● ذهن/ بدن
شخصیت های قرمز پررنگ زمینی هستند و زندگی مهیج و قدرتمندی دارند، با واقعیات فیزیکی در تعامل هستند، چرا که آن را می فهمند، آنها زندگی را در یک سطح جسمانی تجربه می کنند و دوست دارند، تمام موفقیت هایی راکه دنیا پیشنهاد می دهد تجربه کنند. آنها به چیزی اعتقاد دارند که از طریق حواس پنج گانه دریافت کرده باشند.
انگیزش در زندگی شخصیت های قرمز پررنگ این است که واقعیت مادی را با اشتیاق و قدرت به طور تمام و کمال تجربه کنند. آنان با تمام پتانسیل وجودشان، ورای احساسات و اندیشه به استقبال بقا، ثبات و ترس می روند. قرمز پررنگ، رنگ شخصیت های قدرتمندی است که اهمیت و شگفتی واقعیات فیزیکی را می دانند.
قرمزهای پررنگ به طور طبیعی سرشتی مادی و قوی دارند و دوست دارند توسط بدن هاشان ابراز شوند. آنها به راحتی، به خاطر بدن پیشرفته شان قابل تشخیص هستند. آنها همچنین دوست دارند، انرژی قدرتمند را با حفظ تعادل و تمرکزشان ابراز دارند. آنها چون قوی هستند، کار سخت و فعالیت های جسمانی روحی می شوند.حرکات فیزیکی برای انرژی زندگی قدرتمند آنها بنیادین است و باید حتماً ابراز شده و تسکین یابد. شرکت در ورزش هایی چون بُکس، فوتبال، بسکتبال یا دیگر فعالیت هایی که نیاز به انرژی رانشی فیزیکی دارد، راههای خوبی برای ابراز وجود و آزاد شدن انرژی قرمزهای پررنگ است.
شخصیت های قرمز پررنگ، در حالت تعادل، اشتیاق، صداقت و درستکاری را "آشکار" می نمایند. آنها افراد پرکاری هستند که به شدت خواهان بقا می باشند. هدف از زندگی برای آنها این است که جهان فیزیکی را با لذت و نشاط تجربه کنند. رویارویی با موانع و رفتن به ورای ترس ها برای آنها بسیار اساسی است. افراد قرمز پررنگ در وضعیت تعادل، خودشان را از طریق تجربه ی لذت بخش و با ظاهری مثبت، از جسم و ذهن ابراز می کنند.
شخصیت های قرمز پررنگ واقع بین هستند. آنها متفکرانی محتاط هستند که زندگی را از مسیر ذهن فیزیکی و واقع بینشان ادراک می کنند. تفکر آنان انتزاعی یا پیچیده نیست. واقعیت برای آنان بسیار واضح و خوانا است. حقیقت، حقیقت است. آنها، آنچه را می بینند، می شنوند، حس می کنند و می بویند، باور می کنند.
افکار انتزاعی و فیلسوفانه آنها را معذّب و ناصبور می سازد. آنها برای افکار غیرواقعی نه وقت دارند و نه آنقدر صبورند. قرمزهای پررنگ عاشق مکاشفه هستند، اما معمولاً در واقعیت فیزیکی می مانند، تا تمام پیچیدگی وموارد مختلف را در یک جا مشاهده کنند.
از آن جا که شخصیت های قرمز پررنگ خیلی علاقه ای به ایده های ناآشنا و غیر سنتی ندارند، معمولاً هنجارهای اجتماعی را می پذیرند و با آگاهی جمع پیش می روند. آنها به خانواده شان، دولت و جامعه به طور عموم، وفادار هستند. زندگی در قوانین جامعه، به اینان امنیتی خاص و دوستی می دهد که گویی همه چیز را در مسیر درست انجام می دهند.
قرمزهای پررنگ افراد ارادتمند و صادقی هستند. آنها خوب می دانند که چگونه اشتیاق عاطفی و انرژی جسمانی شان را ابراز دارند. آنها آموخته اند که چگونه انرژی شان را کنترل کنند و نیروی نشاط قدرتمندشان را به تلاش مبتکرانه مثبت هدایت نمایند.
قرمز پررنگ، رنگ افراد واقع بین، سرسخت و سخت کوش است. آنها عاشق به دست آوردن و داشتن نتایج فوری هستند و ممکن است در نتیجه ی لذت از فعالیت و زندگی فیزیکی پرشور، پرکار، بیش فعال و مضطرب شوند. ممکن است استراحت برای آنها یک چالش باشد.
در وضعیت نا متعادل، شخصیت های قرمز پررنگ به طور متداول کار و فعالیت مفرط دارند. آنها نمی توانند آرام و آسوده باشند. انرژی قدرتمندشان آنها را می راند و به آنها به قدر کافی پایداری و توان آن را می دهد که به اندازه ی دو نفر کار کنند. ممکن است همیشه از لحاظ فیزیکی فعال و پرکار باشند. دائماً یک کار را پس از دیگری انجام می دهند، طوری که در آن واحد چندین شغل دارند. یکی از چالش های این افراد، آرام کردن ذهن و بدن است.
آنها تلاش می کنند که یک زندگی خوب مادی برای خودشان و خانواده شان فراهم سازند. بزرگترین ترس آنها، ترس از مرگ و فقر است. طبعاً آنها به طور مداوم برای بقا در زندگی شان مقابله می کنند. این ها، افرادی حساس و صدمه پذیرند، اگرچه تمایلی به نشان دادن این موضوع ندارند. در عوض عواطفشان را با رفتارهای جسمانی قدرتمند، می پوشانند. این شخصیت ها معمولاً چون پرشور و هیجان هستند، خشم و خستگی شان را به دیگران معطوف می دارند.
شخصیت های قرمز پررنگ احتیاج زیادی به بیان و ابراز شور و اشتیاق فیزیکی و عاطفی شان دارند، و مجبورند که این شور و اشتیاق را از طریق بدن های فیزیکی شان بیان کنند.
این افراد برای برقراری ارتباط با احساسات درونی شان دچار چالش هستند. لذا باید یاد بگیرند افکار و احساساتشان را با نزدیکانشان در میان بگذارند، یا در مورد افکار و احساساتشان حرف بزنند. قدم اول برای ابراز وجودی سالم این است که بتوانند احساساتشان را روشن و آگاهانه بیان کنند.
اگر این شخصیت ها از تعادل خارج شوند، ممکن است، رفتارهای بسیار مخربی از خود بروز دهند و اگر امور در مسیر خودشان پیش نرود، ممکن است بیزار و منزجر شوند. نیز اگر از قدرت خارج شوند، غضب آنها معمولاً در بدن های فیزیکی شان خالی می شود.
ممکن است ، در حین کارهای تهاجمی به طور ناخود آگاه همچون نیروهای فیزیکی و حتی تخریب و ویرانی وسایل انسداد شدید انرژی در مراکز انرژی شان ایجاد کنند.
قرمز پررنگ، رنگ یک دندگی نیز می تواند باشد. اگر ایشان تصمیمی گرفتند، دیگر تغییر یا توقف آن تصمیم برایشان مشکل است و بر حرفشان مصّر می مانند. در حالی که باید یاد بگیرند و بفهمند که رهایی، پذیرش موقعیت های جدید و انعطاف پذیری، خصوصیاتی بسیار مهم هستند.
شخصیت های قرمز پررنگ معمولاً تجربیات گرانبار عاطفی دارند. بدترین چیزی که برای آنان اتفاق می افتد بیان نکردن احساساتشان است. ممکن است احساس کنند که مضطرب، بی توان و گران بار هستند و هیچ دلیلی برای زندگی کردن ندارند. در این هنگام عواطف فرو خورده در درون جمع می شود و چالش ها و موانع بسیاری در زندگی برای آنان به وجود می آورد. بنابراین، قرمزهای پررنگ باید نسبت به احساسات و عواطفشان آگاه باشند و ابتکاری مثبت پیدا کنند تا انرژیهای قدرتمندشان را به بیرون هدایت کنند.
برای قرمزهای پررنگ گشاده رویی در مقابل دیگران کاری آسان نیست. اگرچه که معمولاً ظاهراً غیرحساس و پرشور و شوق هستند، اما احساسات و افکار درونی شان را پنهان می کنند. آنها نیاز دارند که بفهمند حساس و آگاه بودن بدین معنا نیست که آنها قوی و قدرتمند نیستند. ارتقاء حساسیت فیزیکی و عاطفی، قدمی مهم به سوی موفقیت و قدرت بخشی برای آنان است.
● زندگی اجتماعی
شخصیت های قرمز پررنگ محتاط هستند، قوانین و هنجارهای اجتماعی را به آسانی می پذیرند. در واقع، این پذیرش به آنان حس اطمینان و تعلق می دهد. قرمزهای پررنگ در تما م حیطه های اجتماعی یافت می شوند. آنان مدد رسان های بی نظیری هستند و خانواده و ارتباطشان را با تمام قوا محافظت می نمایند.
قرمزهای پررنگ دوست دارند که با دوستانشان وقت خود را صرف نوشیدن و مشاهده کردن فوتبال و مسابقات بوکس کنند. این کار برای آنان نوعی استراحت است و بیشتر ترجیح می دهند در باشگاهها باشند تا در خانه. در زندگی به افراد دیگر نیاز دارند. احساس ارتباط به آنان کمک می کند تا ترس از تنهایی در آنان از بین برود.
ارتباط کلامی فعالیت مورد علاقه شان نیست. آنها خیلی فصیح نیستند. آنها جمع های ساده را به گفتگوهای فلسفی و هوشمندانه ترجیح می دهند. حتی اگر در مهمانی شان سرشار از لذت شوند، باز هم مراقب کسانی که در جمعشان است، هستند. آنها تنها با کسانی گشاده رو هستند که دوستان قدیمی شان هستند، یا آنکه می توانند به آنان اعتماد کنند.
قرمزهای پررنگ دوستدار کسانی هستند که از لحاظ سطح فهم و درک با آنان هم تراز هستند. برای آنان، صحبت درباره ی دنیای جنبش، ورزش و موفقیت بسیار لذت بخش است.
اگرچه روحانیت یا مذهب در زندگی آنها مسأله ی چندان مهمی نیست، اما آنها به خاطر لذت از جنبه های اجتماعی آن، به زیارت گاهها می روند. آنها دور مکان های مذهبی جمع می شوند، اما در واقع چندان هم مذهبی نیستند. واقعیت جسمانی و طبیعت، تجلی گاه خداست که به آنها مفهوم و تجربه ی واقعیت های مادی را می بخشد.
● خوشایندی و صمیمیت
برای شخصیت های قرمز پررنگ زندگی در یک خویشاوندی حساس و بادوام که از لحاظ عاطفی منبسط باشند، یک چالش است. اگرچه آنها دوستدار این هستند که با دوستان به تفریح بپردازند، اما به آنان اجازه نمی دهند که این ارتباط منجر به یک رابطه ی عمیق تری شود، که حساسیت و صمیمیت واقعی را پیش آورد. اما به محض آنکه یک زوج انتخاب کنند، بسیار وفادار و پایبند او می شوند و با سربلندی از جفتشان مراقبت می کنند.
در وضعیت نیرومند، نظری سالم نسبت به روابط جنسی دارند. برای آنان این رابطه یک مسأله بنیادین و جدایی ناپذیر از زندگی است. این رابطه، یکی از راههای طبیعی ابراز عشق و قدرت است. ارضای جنسی، می تواند یکی از راههای ایجاد نشاط ذهنی باشد. جنسیت حتی اگر با عشق آمیخته نباشد، لذت جسمانی و تجربه ای لذت بخش است. آنها خودشان را از طریق بدن فیزیکی شان ابراز می دارند و لذت جنسی را وضعیت طبیعی بودن می دانند.
قرمزهای پررنگ باید برای خود وقتی داشته باشند. زوج های این افراد باید به آنان اجازه دهند تا در حین این آزادی جسمانی و استقلال، با گامهای خودشان، دنیایشان را کشف کنند.
شخصیت های قرمز پررنگ معمولاً با نارنجی - زردها یا قرمزهای پررنگ دیگر در رقابت هستند. آنها بسیار مایلند که یکدیگر را درک کنند و حس مشابه پایداری، اطمینان، نظرات جسمانی و رفتاری را با آنان در میان بگذارند.
قرمزهای پررنگ دوست دارند با آبی های آرام یا سبزهای آسوده باشند. به هر تقدیر، ممکن است درک حساسیت و احساسات عمیق آنان و نیاز آنها به ارتباط کلامی و عاطفی یک چالش ایجاد نماید. با این وجود آنها خیلی چیزها از هم می آموزند. معمولاً زردهای باهوش تجارب جالبی با قرمزهای پررنگ پرشور و هیجان دارند.
قرمزهای پررنگ در ارتباط با سفید ها و ارغوانی ها بسیار دچار مشکل می شوند. این نوع شخصیت ها رنگ های مخالف در طیف هستند، بنابراین زندگی را بسیار متفاوت تجربه می کنند. شفقت، درک متقابل و آگاهی دو جانبه می تواند به این دو نوع شخصیت کمک کند تا به یکدیگر مرتبط شوند.
قرمز پررنگ ها با جاه طلبی و قدرت ذهنی سبزهای پررنگ به مخالفت برمی خیزند، و ممکن است بنفش ها یا نیلی ها برای قرمزهای پررنگ که ادراکاتی، دیگرایانه دارند بیش از حد روحانی یا بصری باشند.
شخصیت های قرمز پررنگ در تمام روابط احتیاج دارند که فضای فیزیکی کافی برای خودشان داشته باشند، آنان با روابط صرفاً عاطفی، ذهنی و روحی مخالفت می کنند و باید روابطشان در یک سطح فیزیکی واقعی باشد.
● امور مالی و شغلی
شخصیت های قرمز پررنگ همیشه پرکار، سخت کوش و مقاوم هستند. در هر جا که نیاز باشد، قدرت جسمانی و توانایی ایشان می درخشد. آنان در به اتمام رساندن پروژه ها عالی هستند، زیرا پایمردی عظیمی دارند و جایی که خیلی ها قادر نیستند، آنان خود را به محدودیت ها سازگار می سازند. قرمزهای پررنگ می خواهند آنچه را که انجام می دهند " ببینند". آنها نیاز دارند تا نتایج فوری و عینی به دست آورند و نیز نیاز به کنترل درآمد کار سختشان دارند. آنها به روشنی از افکار و فعالیت های سخت لذت می برند.
اگر قرمزهای پررنگ در یک تعادل و هماهنگی باشند، در کار و بازی گروهی، کارآیی بالایی دارند. آنها به خاطر اشتیاق و قدرتشان قادرند در محیط کاری، نقش مهمی را ایفا کنند. تا زمانی که قادرند تعادل عاطفی و نیروهای جسمانی شان را حفظ کنند، از طرف همکارانشان مورد پذیرش و تشویق قرار می گیرند.
اگر یک گرایش مثبت، شخصیت قرمزهای پررنگ را حفظ و حمایت کند، می توانند بر چالش ها فایق آیند. آنها به اندازه کافی مقاومت و انرژی جسمانی دارند، تا به طور قطع به هر چیزی بپردازند. بدن فیزیکی آنان به طور چشمگیری از بیشتر افراد قوی تر است. یکی از راهها این است که در طول تلاش و پیکارشان با نیروی خشمشان مدارا کنند. برای رسیدن به این هدف باید ذهنی باز و متعادل و عواطفی شفاف داشته باشند.
برای آنکه این شخصیت ها بتوانند زندگی شان را به یک هماهنگی و غنا برسانند، باید به فراسوی مکانیسم های اساسی بقا و فعالیت های فیزیکی بروند و این انرژیها را به سوی مسؤلیت های شخصی و مبتکرانه با یک منظرگاه مثبت از زندگی، تبدیل نمایند.
پول به مفهوم اطمینانی است که به نوبه خود ابراز و توانایی هایی را برای کشف واقعیت فیزیکی خلق می کند. در غیر این صورت پول برای قرمزهای پررنگ بسیار کم معنی است. همین قدر که آنان توانایی یک زندگی راحت را داشته باشند، خوشحال و قانع می شوند.
وقتی قرمزهای پررنگ کم قدرت می شوند، معمولاً به مبارزه شدیدی برای بقا می پردازند. اگرچه آنها با یک سبک خاص زندگی می کنند، اما ممکن است بعضی اوقات برای کسب درآمد دچار بحران شوند. ترس آنها از تداوم و همچنین ترس از مرگ از خطرناکترین مشکلات و موانعی است که باید بر آن فایق آیند. یک دیدگاه مثبت به زندگی و آگاهی ازانرژی قدرتمند جسمانی شان به آنان تعادلی می دهد تا با کمک آن پیروز شوند.
برخی از مشاغل قرمز پررنگ عبارت است از: مکانیک، کشاورز، راننده ی کامیون، متصدی بار، کارگر اثاث کشی، کارگر ساختمان، محافظ (بادی گارد)، پلیس، آتش نشان، بوکسر یا جراح.
سلامت ، بهبود و رشد
برای این که قرمزهای پررنگ در یک هماهنگی باقی بمانند، باید تمام توانایی های بالقوه شان را بروز دهند. آنها نیاز دارند که راههایی مبتکرانه و عملی برای استفاده از قدرت های جسمانی شان پیدا کنند. ورزش، ساختمان سازی، تعمیر ماشین، کار در باغ، یا دیگر فعالیت های فیزیکی به آنان کمک می کند تا قدرت مبتکرانه شان را تخلیه نمایند.
شخصیت های قرمز پررنگ به خاطر نیروی جسمانی وافری که دارند برای استراحت یا آرام شدنشان دچار مشکل می شوند. کلید آن یک راه ابراز وجود متعادل برای قدرت شدید آنان است. آنان باید راهی مثبت ، سالم و مطمئن پیدا کنند تا انرژی فیزیکی و عاطفی شدیدشان را بیان نمایند. این راهها ممکن است تمرین یا ورزش تراپی و شکل های مختلف و مبتکرانه جسمانی باشند. آنها قدرت هاشان را در یک راه مبتکرانه مثلاً آزاد سازی انرژی جسمانی / عاطفی (بدون آن که به خودشان و دیگران صدمه بزنند) می آزمایند. اگر یک زمان طولانی استراحت نکنند و با احساساتشان در تماس نباشند، انرژی حیاتی شان تخلیه می شود.
شخصیت های قرمز پررنگ همچنین احتیاج دارند که اعتقاداتی مثبت را برای خودشان پای گذاری کنند. رهایی ذهن، توأم با اشتیاق به آنها کمک شایانی برای به دست آوردن اهداف و آرزوهاشان می کند. تفکر مثبت مهم ترین چیزی است که به آنان کمک می کند، زندگی شخصی شان را استادانه کنترل نمایند.
اگر قرمزهای پررنگ بتوانند احساسات درونی شان را قسمت کنند و روابطی عمیق تر ایجاد نمایند دنیایی هماهنگ از گنجینه ی آگاهی می یابند. برای آزاد سازی انرژی قدرت مند زندگی، آگاهی از احساسات راستین و یافتن راهی مبتکرانه برای ابراز وجود راههای بسیار ارزشمند و مهم هستند.
به محض اینکه قرمز پررنگ تصمیمی راسخ می گیرد که انرژی اش را به سوی رشد و توسعه ی شخصی جاری سازد، زندگی اش سرشار از تجربه ی عظیم موفقیت و شادی می شود. فقط باید بدانند که زندگی علاوه بر جنبه ی جسمانی، چیز بیشتری نیز دارد. وقتی تشخیص می دهند که هر کس خود باید سرنوشتش را رقم بزند، و وقتی درک مثبت کافی را دارند، به مدخل نیروها می آیند و زندگی شان را در مسیر سالم، تغییر می دهند.
قرمزهای پررنگ نیاز به تحرک جسمانی دارند. نه تنها تماشای ورزش، بلکه شرکت فعال در یک فعالیت منظم به هماهنگی آنها با نیروی خلاق عاطفی شان کمک می کند. تمام فعالیت های فیزیکی و ورزش ها توأم با آگاهی و حساسیت برای شخصیت های قرمز پررنگ مفید و سود بخش است.
تلاش عملی و تغییرات برای شخصیت های قرمزپررنگ باید با بدن فیزیکی شروع شود. برای قرمز پررنگ، یک رژیم غذایی مقوی و مناسب، اساس سلامت بدن/ ذهن است. خوردن غذای سبک، کم چرب و مقوی، نه تنها انرژی فیزیکی بیشتری را فراهم می سازد، بلکه سموم بدن را آزاد می سازد.
قدم اساسی برای قرمزهای پررنگ واگذاری مسؤولیت زندگی بر دوش خودشان است. به محض اینکه تصمیمی آگاهنه برای تغییر آگاهی بیرونی بقا می گیرند و آن را به حس دورنی مسؤولیت برای عملکرد، افکار و احساسات تبدیل می کنند، رشدی
+ نوشته شده در  ساعت 8:23 بعد از ظهر  توسط AS 

خصوصیات یک شخصیت موفق

● شما می توانید شخصیت خود را بسازید
اصولا انسان بدون زمینه به موفقیت یا شکست نمی رسد بذرهای شکست یا موفقیت را انسان در شخصیت و کردار خویش می کارد. به نظر من یکی از موثرترین راههای مجهز شدن به شخصیت موفق این است که ابتدا شکل و شمایل آنرا بشناسیم.
اغلب مردم ترقی خواه هستند و به دنبال شخصیت بهتری می گردند اما از جهت ترقی و پیشرفت هیچ گونه اطلاعی ندارند، از صفات بارز شخصیت خوب بی خبرند. بارها به افرادی برخورد کرده ام که حتی وقتی برای آنها هدف یا نشانه ای مشخص شده از حرکت در مسیر آن عاجز بودند ولی چرا؟
در اینجا قصد دارم همان نسخه ای را برایتان تجویز کنم که اگر به کلینیک می آمدید برایتان می نوشتم؛ آشنا شدن با تصویر موفقیت
● یک شخصیت موفق از ۷ جزء تشکیل شده که سعی می کنم بطور خلاصه به آن اشاره کنم:
▪ موقعیت شناسی
لازم است بدانید کار انسان شبیه کار دوچرخه است. تعادل دوچرخه تا زمانی حفظ می شود که در یک جهتی حرکت کند. اشکال برخی انسانها این است که می خواهند بدون حرکت و بدون مقصد تعادل خویش را حفظ کنند و برای همین است که احساس تزلزل می کنند.
باید برای خودتان هدف با ارزشی تعیین کنید و مهم تر از آن طرحی برای دستیابی به آن هدف بریزید. ببینید به دنبال چه می گردید. به آینده فکر کنید و از گذشته دست بردارید اینطوری جوان و شاداب می مانید. بی هدف حتی جسم هم وظایف خودش را درست انجام نمی دهد وقتی هدف ندارید در واقع زندگی نمی کنید شما بجز هدفهای شخصی به اهداف غیر شخصی هم نیاز دارید مثل کمک کردن به دیگران
● تفاهم
اغلب ناکامیهای ما در روابط انسانی حاصل سوء تفاهمات است و برای برخورد موثر با مسائل باید از ماهیت واقعی آن اطلاع داشت. ما با توجه به مجموعه ای از واقعیات یا شرایط انتظار داریم که دیگران هم مثل ما واکنش یا حساسیت نشان دهند ولی فراموش نکنید که هر انسانی با توجه به تصاویر ذهنی خودش نسبت به مسائل واکنش نشان می دهد. اغلب اوقات واکنش یک فرد نسبت به شما بخاطر اذیت و آزار و بدخواهی نیست بلکه به این دلیل است که آن فرد وضعیت را جور دیگری درک می کند اگر اینگونه به افراد و واکنش آنها نگاه کنید سطح تفاهم در روابط شما بالا خواهد رفت
ما تا حقیقت را درک نکنیم نمی توانیم واکنش مناسبی نشان دهیم باید بتوانیم حقیقت را ببینیم و آنرا چه خوب چه بد قبول کنیم. بسیاری از ما این اشتباه فاحش را انجام می دهیم که تقصیرات و اشکالات خود را نمی پذیریم حتی قبول نمی کنیم که جانب اشتباه را گرفته ایم قبول نمی کنیم که شرایط به غیر از آن چیزی است که ما دوست داریم و خود را فریب می دهیم و چون حقیقت را نمی شناسیم نمی توانیم حرکت مناسبی انجام دهیم.
● شجاعت
داشتن هدف و درک شرایط کافی نیست، شجاعت عمل لازم است. تنها با عمل کردن می توان اهداف، امیال و باورها را به حقیقت تبدیل کرد. اصولا در این دنیا چیز ۱۰۰ % مطمئن وجود ندارد. تفاوت میان آدم موفق و غیر موفق در زمینه نقطه نظر ها و توانائیها نیست مسئله شهامتی است که انسان موفق روی نقطه نظرهای خودش نشان می دهد خطرات حساب شده را می پذیرد و دست به عمل می زند.
بی تحرکی و دست روی دست گذاشتن انسان را در مواجهه با مسائل عصبی و ناتوان می کند اگر آنقدر صبر کنیم و دست روی دست بگذاریم تا از نتیجه کاری مطمئن شویم هرگز قدمی برنخواهیم داشت. هر کاری که بکنید احتمال اشتباه در آن هست.
● خیرخواهی
شخصیت های موفق به سایرین هم اهمیت می دهند و برای هم نوعانشان احترام قائل می شوند با دیگران همانطور که زیبنده انسانهاست رفتار می کنند. وقتی نسبت به سایرین احساس خیرخواهی بیشتری می کنیم بدون استثنا نسبت به خودمان هم خیرخواه تر می شویم یکی از بهترین شیوه های مبارزه با احساس گناه و تقصیر این است که گناه را به گردن سایرین نیندازید. کسی که شخصیت موفق دارد نسبت به سایرین احساس خیرخواهی می کند مردم البته که مهم هستند و نمی توانید با آنها مانند اشیاء بی جان روبرو شوید اما برای اینکه بتوانید خیرخواهی را در خودتان افزایش دهید ۳ کار می توانید انجام دهید
- سعی کنید با درک حقیقت درباره مردم ارج و قرب آنها را نزد خود بالا ببرید و فراموش نکنید که مردم اولاد خداوند هستند
- به خودتان فرصت دهید کمی درباره احساسات، نقطه نظرها، امیال و نیازهای سایرین فکر کنید
- مردم را مهم بدانید و با این روحیه با آنان برخورد کنید. بدانید رفتاری که نشان می دهید با احساس شما رابطه مستقیم دارد
● مناعت
از میان تمامی پستی و بلندیهایی که در زندگی وجود دارد نداشتن مناعت نفس کشنده تر از همه و غلبه بر آن از هر کاری دشوارتر است. علتش این است که چاله را به دست خودمان کنده ایم. قبول کرده ایم که ” فایده ای ندارد “، ” این کار از دست من ساخته نیست “. خیلی ساده باید در ذهن خود فرو کنیم که دست کم گرفتن خویش، فروتنی و شکسته نفسی نیست، عیب و گناه است. شخصی که به اندازه کافی مناعت نفس دارد نسبت به دیگران احساس دشمنی نمی کند. به زور در صدد اثبات چیزی بر نمی آید. حقایق را واضح تر می بیند
حالا سوال این است که برای بهبود مناعت خود چه کنیم؟ تصویر ذهنی انسانهای شکست خورده و بی ارزش را فراموش کنید – مفهوم کلمه مناعت این است که قدر و ارزش خود را می دانید – و قدر ارزشهای خود را دانستن خودبینی نیست مگر اینکه گمان کنید که خودتان آفریدگار خویش هستید. بزرگترین راز کسب مناعت این است که از مردم قدردانی بیشتری بکنید. برای فرد فرد مردم احترام قائل شوید زیرا همه انسانها بندگان خداوند هستند بنابراین موجود باارزشی به شمار می روند و عجیب آنکه مناعت خود شما با این روحیه بالا می رود
● اعتماد به نفس
اعتماد به نفس با تجربه کردن موفقیت ایجاد می شود وقتی کاری را برای نخستین بار شروع می کنیم از نتیجه اش آنقدرها اطلاعی نداریم علتش این است که موفقیت را تجربه نکرده ایم و باید بدانید که موفقیت تولید موفقیت می کند و حتی یک موفقیت کوچک قدمی برای موارد بعدی است و شما هم می توانید از این روش ساده برای کسب اعتماد به نفس استفاده کنید
روش دیگر ایجاد عادت یادآوری موفقیتها و فراموش کردن ناکامی های گذشته است در حالیکه بسیاری از افراد موفقیتهای گذشته را فراموش می کنند و شکستها را در خاطر نگه می دارند و در نتیجه اعتماد به نفس را از بین می برند
اما راه حل چیست؟ برای پیروز شدن از اشتباهات پند بگیرید و بعد اشتباه را از ذهن بیرون کنید موفقیتهای گذشته را بخاطر آورید و آنها را برای خودتان تصویر کنید هر کس بالاخره برای یکبار هم که شده موفقیت را تجربه کرده است
● خود پذیری
تا انسان خود را نشناسد به خوشبختی واقعی نمی رسد. مفلوک ترین انسانها آنهایی هستند که همه سعی شان بر این است که خود و دیگران را به قبول چیزی جز آنچه که هستند مجاب کنند. بی جهت خودتان را جز آنچه هستید نشان ندهید. همین هستید که هستید.
اغلب ما بهتر، قوی تر و شایسته تر از آن هستیم که می پنداریم. با ایجاد تصویر ذهنی بهتر، توانایی، استعداد و قدرت جدیدی در خودتان ایجاد نمی کنید شما همه اینها را دارید و در واقع فقط آنها را مورد استفاده قرار می دهید.
خودتان را آنطور که هستید قبول کنید با تمام تقصیرها، نقاط ضعف، نواقص و نقاط قوت شروع حرکت شما باید از اینجا باشد. نواقص خویش را تحمل کنید. اطلاع از کمبود ها لازم است ولی خودتان را بخاطر این کمبود ها تکفیر نکنید.
میان خویش و رفتارتان فرق بگذارید. چه غم که کامل نیستید خودتان را ناراحت نکنید خیلی چیزها دارید و همه مثل شما هستند هر کدام که جز این تظاهر می کنند خودشان را گول می زنند.
+ نوشته شده در  ساعت 8:22 بعد از ظهر  توسط AS 

از احساس درونی خود پیروی کنید

گاهی توصیف چگونگی و چرایی این حس درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که: دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
گاهی توصیف چگونگی و چرایی این حس درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که: دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
هر کسی این حس را به نامی میشناسد، نوعی غریزه، پیشگویی یا تنها یک احساس خاص، این حس، همان شهود و درک بی واسطه شما از وقایع است و هنگامی که این صدای کوچک ذهن شما را تسخیر میکند میتواند گیج کننده، بازدارنده و حتی ترسناک باشد.
لین رابینسون (Lynn Robinson)، نویسنده کتاب "شهود ربانی: راهنمای شما در بنا کردن زندگی محبوبتان" (Divine Intuition: Your Guide to Creating a Life You Love) درباره برقراری ارتباط و اعتماد به این حس درونی توضیحاتی داده است. شهود، درست مانند یک سیستم مسیریاب درونی است. زمانی که بدانید مقصدتان کجاست، این سیستم راه رسیدن به آنرا به شما نشان خواهد داد.
۱) ذهن خود را آرام کنید تا صدای درونی خود را بشنوید.
کمتر پیش می آید که ما صدای درون خود را در لحظه ای که به آن نیاز داریم بشنویم. هنگامی که تحت فشار و عصبی هستید، صداهای آزار دهنده دیگری (همسر، مادر، رئیس و...) ندای درونتان را در خود غرق میکند و این احتمال وجود دارد که با امواج شدید "بایدها" به سمت نادرستی حرکت کرده و ندانید واقعا چه میخواهید. ذهن ما در زمانی که مشغول استراحت بوده و آرامش دارد بسیار بیشتر از زمانی که در اوج یک واقعه پرتنش واقع شده شفاف و دقیق است.
پس با درنظر گرفتن زمانهایی برای خارج شدن از حال و هوای وظایف زندگی، این آرامش ذهنی را برای خود ایجاد کنید. برای قدم زدنی کوتاه از خانه یا محل کار خود خارج شوید یا پنج دقیقه درب اتاق خود را بسته، در آرامش فکر کنید. اگر عادت کنید با درون خود همراه شوید، خواهید توانست با ذهنی باز و همراه با آرامش در مقابل منفی بافیها و "بایدها" ایستادگی کرده و صدای درون خود را بشنوید.
۲) پرسشتان را از ندای درونتان بپرسید و به پاسخ آن عمل کنید
برای ایجاد اعتماد به حس درونی خود در زمان مواجهه با تصمیمات مهم، آنرا در مورد مسائل کم خطر بیازمایید. در مورد امور روزانه سرسری تصمیم نگیرید و توجه کامل خود را به آنها معطوف کنید.
به جای اینکه از خود بپرسید شام چی داریم؟ فکر کنید چه غذایی برای شام دلچسب تر است؟ سپس به سراغ موضوعات جدیتر بروید: چگونه میتوان کاری کنم که دخترم انقدر خجالتی نباشد؟ آیا با زندگی در نزدیکی خانواده شادتر خواهم بود؟ این پرسشها را در پس ذهن خود نگه دارید و هنگامی که حس شهود به سراغتان آمد، آنها را مطرح کنید.
هنگامی که به راهنمایی خواستن خو گرفتید، به آن ادامه دهید و گام به گام پیش بروید. به گفته رابینسون :"افراد از پیروی حس درونی خود واهمه دارند زیرا این کار به تغییر منجر میشود." اما تغییر لزوما نباید آنی باشد. اگر ندای ذهنتان میگوید زمان تغییر شغل فرا رسیده است، یک راست به دفتر رئیس نروید و استعفا بدهید، بلکه ابتدا رزومه خود را به روز درآورده و تحقیق کنید که درحال حاضر کار مناسب و بهتر وجود دارد یا خیر.
۳) احساس واقعی درک درونی را بشناسید
درک درونی-شهود یا صدای درون- نوعی بینش سریع و آنی معنا شده است، اما این حالت با واکنشهای سریع مرتبط با ترس، خشم و اندوه متفاوت است. برای مثال، یکی از همکاران جدیدتان از شما دعوت میکند که یک قهوه با او بنوشید و شما بلافاصله این دعوت را رد میکنید.
رد دعوت او به این دلیل نیست که ندای درونتان میگوید: "از او خوشم نمی آید"، بلکه این ترس شماست که میپرسد: "نکند او از من خوشش نیاید".دفعه بعد، هنگامی که در چنین موقعیتی قرار گرفتید، به جای پاسخ فوری، پاسخ دادن را به بهانه چک کردن برنامه کارتان کمی عقب بیاندازید و از خودتان بپرسید که آیا این همکار تازه، میتواند دوست جدیدی هم باشد؟
۴) جنبه منطقی خود را از دست ندهید
رابنسون میگوید:"من هرگز به مردم نمیگویم که تنها بر حس درونی خود اتکا کنند. همه ما دارای جنبه های عقلانی و منطقی هستیم که وجودشان دلیلی دارد." پس، به ندای درون خود اعتماد کنید و واقعیات را نیز بسنجید.
برای مثال، اگر قصد جابجایی دارید و احساس میکنید در یک شهر خاص خوشبخت خواهید بود، ابتدا گشتی در آن بزنید، از هزینه زندگی، امکانات شغلی و همچنین شرایط مدارس آن باخبر شوید و ببینید که با توجه به این اطلاعات همچنان ذوق جابجایی در وجودتان هست یا خیر.
۵) به خود اعتماد داشته باشید
این کار مشکل تر از آنست که تصور میکنید. هرچه باشد، مگر ما که هستیم که بتوانیم تمام پاسخها را بدانیم؟ اما، ۶۲ درصد از مدیران موفق در یک نظرخواهی اعلام کرده اند که بیشتر تصمیمات خود را بر اساس ندای درون خود به انجام رسانده اند.
از دفعاتی که بر اساس شهود عمل کرده و نتیجه درست از کار درآمده، فهرستی تهیه کنید و هر زمان که احساس عدم اطمینان داشتید به آن مراجعه کنید. هرچه بیشتر در زمینه تشخیص، گوش سپردن و عمل کردن به ندای درون خود تمرین کنید، بیشتر به آن اطمینان یافته و به ساختن زندگی محبوب خود نزدیکتر میشوید.
+ نوشته شده در  ساعت 4:7 بعد از ظهر  توسط AS 

آیا ثروتمند شدن به بهره هوشی بالا نیاز دارد؟

راستش را بخواهید برای سرو سامان دادن به اوضاع مالی خود حتما نباید نابغه باشید. این یکی از نتایج تحقیقات جدید در زمینه هوش و تمکن مالی است
هرچند مطلب زیر نتیجه تحقیقاتی در آمریکا و در آن به مشکلات ورشکستگی ، کارت اعتباری و مالیاتی که از جمله مسائل معمول مالی و اقتصادی آمریکاییان است اشاراتی شده است، اما بدون در نظر گرفتن این موارد و با توجه به اینکه این شیوه زندگی در ایران نیز آغاز شده است، میتوان از توصیه ها و نکته سنجیهای موجود در آن بهره مند شد.
راستش را بخواهید برای سرو سامان دادن به اوضاع مالی خود حتما نباید نابغه باشید. این یکی از نتایج تحقیقات جدید در زمینه هوش و تمکن مالی است که در طی آن با بررسی هزاران تن از اشخاص در دهه ۵۰ عمر، نشان میدهد که افرادی که دارای بهره هوشی یا IQ متوسط تا پایین هستند در پس انداز مالی به اندازه افرادی با IQ بالا موفق هستند. در عین حال، احتمال اینکه افراد باهوش درگیر مشکلات مربوط به کارت اعتباری شوند بیشتر است.
به گفته جی زاگورسکی (Jay Zagorsky) نویسنده این تحقیق و از دانشمندان محقق در زمینه منابع انسانی در دانشگاه اوهایو :" اگر من شخصی با هوش اندک باشم، نباید تصور کنم که برای پس انداز مالی، در هیچ زمینه یا شکلی ناتوان هستم و بالعکس، اگر دارای بالاترین بهره هوشی هم باشم، نباید تصور کنم که دارای ویژگی یا مزیت خاصی هستم."
▪ من اهمیتی به میزان IQ شما نمی دهم- شما میتوانید موفق شوید.
ـ توجه به این نکته بسیار اهمیت دارد که این تحقیق در میان ۷۴۰۳ تن از افراد نسلی خاص- متولدین سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۴ و اطلاعات مالی/اقتصادی آنان از سال ۲۰۰۴ انجام گرفته است. این احتمال وجود دارد که یک گروه سنی دیگر، عادات اقتصادی دیگری داشته باشد. از طرفی این تحقیق منکر این عقیده نیست که هوش بالاتر با درامد بیشتر همراه است، نشده است. این تحقیق از این جهت متفاوت است که در آن به بررسی ارتباط میان هوش و دو عامل دیگر پرداخته شده است:
ـ ثروت یا ارزش خالص که از تفاضل دارائیها و بدهیها حاصل میشود. زاگورسکی برای رسیدن به این رقم، سرمایه، حقوق ماهیانه، اموال نقد، سهام و هرگونه مال با ارزش را جمع بسته و سپس تمام دیون و بدهی ها را از آن کم میکند.
ـ تنشهای مالی که با سه پرسش مشخص میشوند: آیا دارای کارت اعتباری که تا سقف آن استفاده شده باشد هستید؟ آیا در پنج سال گذشته قسط پرداخت نشده یا قسطی که دو ماه دیر شده باشد داشته اید؟ آیا تا کنون اعلام ورشکستگی کرده اید؟
زاگورسکی عوامل خارجی موثر بر ثروت، از جمله تحصیلات، طلاق، ارثیه، سیگار کشیدن و سلامت روانی &#۱۵۰;اعتماد به نفس و توانایی کنترل خواسته های نا معقول- را نیز درنظر گرفته است و با شگفتی متوجه شده است که:
ـ در حالی که احتمال بالا بودن درآمد اشخاصی با IQ بالاتر از متوسط سه بار بیشتر از افراد دارای IQ زیر متوسط است، اما احتمال اینکه ثروت خالص گروه اول بیشتر از گروه دوم باشد تنها ۱.۲ برابر است. به عبارت دیگر، تعداد اشخاصی که با بهره هوشی کمتر از متوسط دارای درآمد بالا باشند اندک است، اما تعداد نسبتا زیادی از آنان "ثروتمند" هستند.
ـ میزان بهره هوشی، کم یا زیاد، نقش عمده ای در ثروت خالص ندارد. ثروت خالص گروه دارای بهره هوش متوسط در گروه مورد بررسی معادل ۱۸.۶ ماه از درآمد آنان است و ثروت خالص گروه باهوش &#۱۵۰;با IQ ۱۲۵ و بالاتر تنها اندکی بیش از ۲ سال حقوق آنان است.
ـ درآمد متوسط موارد مورد بررسی با بهره هوشی ۱۰۵ با درآمد متوسط افراد دارای IQ ۱۱۰ برابر است اما این گروه ثروت خالص بیشتری دارند.
ـ اوج احتمال بروز مشکلات اقتصادی در گروهی است که دارای بهره هوشی نزدیک ۱۰۰ هستند. زاگورسکی میگوید :" من تصور میکردم که افراد باهوشتر دارای ثروت بیشتری باشند و خوب، فکر میکردم چنن افرادی اشباهات کمتری مرتکب میشوند...فکر کردم که نکند دچار اشتباه شده باشم." اما هیچ اشتباهی صورت نگرفته بود.
به گفته شرمن دی. هانا (Sherman D. Hanna) اقتصاددانی که در دانشگاه اوهایو تدریس میکند و گزارش زاگورسکی را مطالعه کرده است، این تحقیق به بررسی فاکتورهایی که میتوانند تاثیر فراوانی بر تمایل فرد به پس انداز داشته باشند، نپرداخته است. افراد دارای بهره هوشی بالا مشاغلی با درآمد و مزایای خوبی دارند و به دلایل متعدد در زمینه مالی احساس امنیت میکنند. یا اینکه این افراد هم مانند دیگران دوست دارند تمام درآمد خود را خرج کنند.
هانا میگوید : از نظر یک اقتصاددان، هدف بالا بردن ثروت خالص نیست بلکه هدف باید بالا بردن میزان رضایت فرد از پول و دیگر منابع مالی خویش باشد. پس این تفاوت میتواند دلیل موجهی داشته باشد." همکاران دانشگاهی زاگورسکی هم چنین نظری دارند. آنها میگویند :" ما بسیار "ثروتمندیم". چون مجبور نیستیم ساعات متمادی کار کنیم و میتوانیم بر روی هر پروژه ای که بخواهیم کار کنیم."
هانا درباره قسطهای پرداخت نشده یا معوق نیز چنین توضیح داد که افراد دارای بهره هوشی پایین و درآمد پایین به احتمال فراوان کارت اعتباری نداشته و یا کارتهایی با سقف خرید پایین دارند و به همین دلیل از نظر اقتصادی محتاط ترند. از طرف دیگر دانشجویان بسیار باهوش این استاد با اطمینان از درآمد بالای آینده خود، دست به ریسکهای بزرگ مالی زده اند یا به امید شغل پردرآمد آینده، در یک سفر خارجی تا نهایت سقف کارت اعتباری خود را خرج کرده اند.
هانا یادآوری میکند که نمونه های مورد بررسی در این تحقیق بسیار اندک بوده است زیرا در کل ۲.۳% از کل جمعیت دارای بهره هوشی ۱۳۰ و بیشتر هستند که در این تحقیق در حدود ۱۷۰ نفر بوده اند. بهره هوشی ۱۴۰ و بیشتر نیز تنها در ۱% کل جمعیت دیده میشود.
با این وجود، این تحقیق در اثبات اینکه اصول ابتدایی مدیریت مالی بسیار ساده بوده و برای اشخاص دارای حداقل هوش نیز قابل اجرا هستند، کار خوب و موثری انجام داده است.
+ نوشته شده در  ساعت 9:48 قبل از ظهر  توسط AS 

وقتی که ذهن ما را گول می زند

ذهن آدمی پیچیده ترین پدیده در آفرینش است. شاید به همین خاطر است که هر گروه از روان شناسان تنها توانسته اند به یک جنبه از ماهیت ذهن بپردازند. گروهی از آنها در مورد فرایندهای عاطفی مثل غمگینی، شادی، ترس و دیگر هیجان های بشری مطالعه کرده اند و این فرایندها را پایه دیگر کارهای ذهن دانسته اند.
روان شناسان شناخت گرا می گویند «خطاهای شناختی» آن قدر قدرت دارند که می توانند حال و روز ما را سیاه کنند.
«نه! حتما یه چیزی بود که به ام سلام نکرد... ببین من چقدر بدبختم که اینم دیگه به ام سلام نمی کنه!»، «همش دعوا، دعوا، دعوا؛ فایده نداره این دوستی وقتی همیشه توش فقط دعوا باشه»، «چه فایده که به ام جایزه دادن و تقدیر کردن؟ اینا فقط به خاطر منافع خودشون این کارو کردن»، «نمره ام شده ۱۶، من تو تمام این ۱۳ سالی که درس خوندم همیشه نمره ام از ۱۷ بالاتر بوده، فاجعه است».
شاید شما هم وقتی حالتان بد بوده است، در مورد دوستانتان، خودتان و حتی جهان این جور فکر کرده اید. عده ای از روان شناسان به نام شناخت گرا ها معتقدند که شما به این خاطر که حالتان بد است این فکرها را نمی کنید بلکه این فکرها هستند که حالتان را بد می کنند. آنها به این فکرها می گویند «خطاهای شناختی» و چندین دسته از آنها را شناسایی کرده اند.
ذهن آدمی پیچیده ترین پدیده در آفرینش است. شاید به همین خاطر است که هر گروه از روان شناسان تنها توانسته اند به یک جنبه از ماهیت ذهن بپردازند. گروهی از آنها در مورد فرایندهای عاطفی مثل غمگینی، شادی، ترس و دیگر هیجان های بشری مطالعه کرده اند و این فرایندها را پایه دیگر کارهای ذهن دانسته اند.
گروهی دیگر خودشان را راحت کرده اند و فقط آن چیزهایی که نمود فرایندهای ذهنی است و می توانستند ببینند - یعنی رفتارها- را مطالعه کردند. اما یک گروه دیگر هم هستند که در دهه های اخیر خیلی سروصدا کرده اند. آنها از استعاره کامپیوتر برای مطالعه ذهن استفاده می کنند.
کامپیوتر هم که می دانید کاری بلد نیست جز پردازش اطلاعات. این گروه آخر از اساتید که به روان شناسان شناخت گرا معروف هستند، معتقدند که پایه همه درد و مرض های روانی را هم باید در همین پردازش های شناختی ذهن جست وجو کرد؛ البته پردازش هایی که از لحاظ منطقی غلط است.
روان شناسان شناختی که وقتی پا به کلینیک های روان شناختی گذاشتند اسمشان شد «شناخت درمانگر» به مراجعانشان می گویند چیزی که آنها را ناراحت کرده است برداشت غلطشان از واقعیت است و نه خود واقعیت.
البته این حرف را صدها سال پیش فیلسوفان رواقی زده بودند اما کسانی که توانستند این برداشت های غلط را طبقه بندی کنند، روی آن تحقیق کنند و با تغییرشان حال و روز مراجعانشان را عوض کنند، کسانی نبودند جز شناخت درمانگران اواخر قرن بیستم.
● زوج طلایی شناخت درمانگری؛ الیس و بک
شما هم اگر اهل مطالعه کتاب های ساده روان شناسی باشید، در سال های اخیر نام آلبرت الیس و آرون تی بک را روی جلد کتاب های ترجمه شده دیده اید. این دو که هنوز هم سر و مر و گنده دارند تحقیق می کنند و بیمار درمان می کنند، از شناخته شده ترین شناخت درمانگران دنیا هستند.
الیس آدم خوش مشربی است. این را، هم می شود از شوخی ها و حاضرجوابی های توی مصاحبه هایش فهمید و هم از اجزای نظریه اش که به نام عجیب و غریب درمان «عقلانی عاطفی» مشهور است. آلبرت می گوید کل این بدحالی شما از یک زنجیره ساده ABC حاصل شده است. A همان رویداد هاست و C واکنشی که ما به رویداد ها نشان می دهیم. تمام حرف الیس توی ۲ تا چشم خالی حرف B خوابیده است. او می گوید B یا باورهای ما میانجی بین رویدادها و واکنش ما هستند. متوجه نشدید؟ به این مثال توجه کنید:
شبی پنجره خانه شما ناگهان به هم می خورد. اگر شما فکر کنید دزد آمده است احتمالا می ترسید، حالت دفاع یا گریز - رویمان به دیوار- می گیرید و در واکنش به آمدن دزد یک کاری می کنید. اما اگر بیندیشید که گربه ملوس توی کوچه امشب ترجیح داده به جای پریدن روی اتومبیل همسایه و بیدار کردن همه اهل کوچه با صدای دزدگیر، فقط شما را با صدای پنجره بیدار کند، شما به خواب ناز خود ادامه می دهید. البته باورها از این فکرهای ساده عمیق ترند، اما نمودشان در ذهن، همین فکرها هستند.
آرون تی بک اما انگار کمی از الیس پیچیده تر و باکلاس تر فکر می کند. او می گوید این فکرهای منفی که الیس می گوید ۳ نمونه اند: فکرهای منفی در مورد خود، فکرهای منفی در مورد جهان اطراف و فکرهای منفی در مورد آینده. به این ۳ تا هم می گوید: «سه گانگان شناختی». او بیشتر از بقیه بیماری های روان شناختی روی افسردگی و «فرض های شناختی افسردگی زا» کار کرده است.
فرایندهایی که ما به آنها می گوییم «تحریف یا خطاهای شناختی»، بیشتر از نظریه بک گرفته شده اند.
● ۱۰ نافرمانی!
لازاروس یک کتاب دارد به نام «لطفا یک دقیقه این ۴۰ فکر سمی را کنار بگذار». همان ۴۰ فکر سمی را هم می توان با کمی پس و پیش در این خطاهای شناختی جا داد. در واقع خطاهای شناختی، الگوهایی هستند که ممکن است ما آنها را مرتب در ذهنمان تکرار کنیم بدون اینکه به غلط بودنشان واقف باشیم. این فکر ها اگر زیاد در ذهنمان تکرار شوند می توانند ما را به افسردگی، احساس تنهایی، اضطراب، عزت نفس پایین و حتی پرخاشگری سوق دهند.
+ نوشته شده در  ساعت 9:48 قبل از ظهر  توسط AS 

حفظ مرزهای میان فردی

اگر دچار چنین احساسی هستید بی تردید شما تاکنون هیچ گونه مرزی میان خود و سایرین تعیین نکرده اند و یا از مرزهای تعیین شده متزلزلی برخوردار هستید .
آیا احساس می کنید دیگران مدام از شما سوء استفاده کرده و حقوق شما را زیر پا می گذارند ؟
اگر دچار چنین احساسی هستید بی تردید شما تاکنون هیچ گونه مرزی میان خود و سایرین تعیین نکرده اند و یا از مرزهای تعیین شده متزلزلی برخوردار هستید . تعریف متعارف مرز چنین است : حد فاصلی که قلمرو دو کشور و یا دو شیء را از هم متمایز می سازد . اما افراد نیز برای بهره مندی از روابط سالم به مرزهای بین فردی محسوسی نیازمندند . مرزهای میان فردی را می توان اینگونه تعریف کرد :
▪ جلوگیری از تجاوز دیگران به قلمرو و محدوده ما و سوء استفاده از ما .
▪ جلوگیری از تجاوز ما به قلمرو و محدوده دیگران و سوء استفاده از دیگران .
● هدف از تعیین مرزهای میان فردی :
▪ مراقبت و محافظت از افکار ،
▪ احساسات ،
▪ امنیت ،
▪ رفتارها و هویت شما .
هیچ فردی سزاوار آن نیست که مورد بی احترامی و بد رفتاری قرار گیرد . اما این وظیفه خود فرد است که با مشخص ساختن مرزهای شخصی از حریم امن خود در برابر تجاوز و هجوم دیگران محافظت کند .
تعیین مرزها بیانگر آنست که شما فردی مسئولیت پذیر و بالغ بوده و خواستار مساوات و احترام در روابط خود می باشید.. هنگامی که شما خود را بی حفاظ و بدون هیچگونه مرزی در معرض دیگران قرار می دهید و از آنجایی که دیگران فرا روی خود هیچ گونه محدودیتی در نحوه رفتار و برخورد با شما احساس نمی کنند ، با شما هر رفتاری را که صرفا به سود و مصلحت خودشان باشد روا خواهند داشت .
ضمن آنکه برای شما احترام و ارزشی نیز قائل نخواهند شد . در واقع شما اینگونه به اطرافیان خود القاء می کنید که هیچ گونه اراده ، اقتدار و خواسته ای ندارید و دیگران مجاز هستند هر گونه که تمایل دارند با شما رفتار کنند . از آنجایی که درخواست ها و تقاضاهای همکاران ، دوستان ، اعضای خانواده و حتی همسایگان ممکن است پایان ناپذیر باشند ، اجابت و برآورده ساختن همه آنها سرانجام شما را فرسوده ، نا امید و ناکام در زندگی خواهد ساخت .
این نکته بسیار مهم را باید همواره به یاد داشته باشید که نه گفتن به دیگران ، تنها نه گفتن به درخواست آنها است و نه خود آنان ، برخی افراد به سبب اعتماد بنفس پایین و ترس از طرد شدن ، کشمکش ها و تردید در حقوق فردی خود ، در برابر هر گونه رفتار ناشایستی سکوت اختیار می کنند . در زیر نشانه هایی از وجود مرزهای ناسالم بین فردی در اینگونه افراد را ملاحظه می کنید :
ـ همه چیز را گفتن . افشای تمام اطلاعات و رازهای شخصی .
ـ با صمیمیت سخن گفتن در نخستین جلسه ملاقات .
ـ مدام در اندیشه فرد دیگری بودن یا وابسته بودن .
ـ مقدم داشتن نیازها و خواسته های دیگران بر نیازها و خواسته های خود .
ـ مدام نگران نوع واکنش دیگران نسبت به خود .
ـ ترس از طرد شدن از سوی دیگران .
ـ نیاز به پذیرش و تایید دیگران .
ـ نیاز به خشنود سازی دیگران در همه اوقات .
ـ اجازه می دهند تا دیگران هدایت زندگی شان را در دست بگیرند .
ـ اجازه دادن به دیگران تا هر گونه که خواستند آنان را تعریف کنند .
ـ وانمود به موافقت در صورتی که کاملا مخالف هستند .
ـ پنهان ساختن احساسات حقیقی خود .
ـ مدام در اختیار دیگران بودن .
ـ نادیده گرفتن نیازهای خود .
ـ پرداختن به فعالیت هایی که به آنها علاقه ندارند و بالعکس به خاطر دیگران .
ـ روی آوردن به فعالیت ها و رفتارهای افراط آمیز و غیرقابل کنترل به منظور نفی خود و اجتناب از خود و فرار از واقعیت های زندگیشان مانند : مصرف مواد مخدر و الکل ، گرسنگی کشیدن ، پرخوری عصبی ، بی محابا خرج کردن ، افراط در رابطه جنسی ، ورزش و غیره .
ـ برنامه روزانه مشخصی نداشته و دنباله رو برنامه های روزانه دیگران می باشند .
ـ انتخاب های منفعلانه .
ـ به سهولت می توان آنها را متقاعد ساخت .
● مراحل تعیین مرز
۱) تصمیم بگیرید که چه چیزی از دیگران می خواهید و آنها چگونه رفتاری باید با شماداشته باشند .
۲) سپس مرزهای مطلوب خود را تعیین و به اطلاع دیگران برسانید .
۳) سپس پیامدهایی را در صورت تجاوز به مرزهای خود تعیین کرده و آنها را قاطعانه به مرحله اجرا گذارید . برای مثال به دوستتان بگویید که تا چه اندازه اجاز دارد به شما نزدیک گردد و در صورت تجاوز وی از مرزهای شما به وی اخطار دهید که وی را ترک خواهید کرد . هرگاه وی کماکان از مرزهای مشخص شده شما پا فراتر گذاشت گفته خود را عملی سازید و بی هیچ اغماضی وی را ترک کنید .
چنانچه شما با افراد متجاوز به مرزهایتان با ملایمت برخورد کنید ، اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهید داد . البته معمولا واکنش های دیگران نسبت به مرزهای معین شده شما در ابتدا با مقاومت ، تمسخر و یا امتحان شما همراه خواهد بود اما اطرافیان شما به تدریج می آموزند که چگونه می باید با شما رفتار کرده و به مرزهای شخصی شمااحترام بگذارند.
تعیین مرزهای نفوذ ناپذیر و بسیار محکم نیز ممکن است شما را مبدل به یک انسان تنها و نزدیک نشدنی کند .
بهتر است برخی اوقات مرزهای خود را انعطاف پذیر ساخته و اجازه دهید رابطه سالم و متعادلی میان شما و سایرین برقرار گردد . دو عنصر صمیمیت و اعتماد در انعطاف بخشیدن به مرزها نقش بسزایی دارا می باشند .
● انواع مرزها
۱) مرزهای فیزیکی
۲) مرزهای احساسی :
چگونه و با چه لحنی دیگران مجازند با شما صحبت کنند ـ تا چه میزان باشما صمیمی گردند . مسئولیت افکار و احساسات شما به عهده خودتان و مسئولیت افکار و احساسات دیگران نیز به عهده خودشان می باشد .
۳) مرزهای معنوی :
اعتقادات و باورهای شما اموری شخصی و خصوصی می باشد و دیگران حق بازخواست از شما را ندارند . و نیز حق ندارند اعتقادات خودشان را به شما تحمیل کنند .
این را بدانید که :
▪ شما بدون دارا بودن مرزهای مشخص ، هویت مستقلی نخواهید داشت .
▪ مرزهای شخصی دیگران را مراعات کرده و محترم شمارید .
▪ هیچگاه خود را بی حفاظ و آسیب پذیر در معرض دیگران قرار ندهید .
+ نوشته شده در  ساعت 3:8 بعد از ظهر  توسط AS 

شوخی کردن نشانه قدرت طلبی است

محققان آلمانی در بررسی های خود متوجه شدند شوخی کردن نشان از قدرت طلبی انسان دارد و زمانی که یک نفر در یک جمع شوخی می کند...
که یک نفر در یک جمع شوخی می کند در حقیقت اعلام می کند که نسبت به دیگران برتری دارد.
محققان آلمانی در بررسی های خود متوجه شدند شوخی کردن نشان از قدرت طلبی انسان دارد و زمانی که یک نفر در یک جمع شوخی می کند در حقیقت اعلام می کند که نسبت به دیگران از لحاظ اجتماعی و قدرتی در رده بالاتری قرار دارد و نسبت به دیگران برتری دارد.
هلگا کوتوف از دانشگاه فرایبورگ در این باره گفت: در صورتی که فردی توانایی خنداندن دیگران را داشته باشد در حقیقت دارای سطحی از قدرت کنترل دیگران می شود. این روش گاهی توسط افراد پیشرو و سلطه گر به کار گرفته می شود تا آن ها به این طریق نشان دهند مسئولیت اصلی در دست آنهاست و آ نها هستند که دارای قدرت تصمیم گیری و مدیریت هستند.
او در ادامه گفت:
افرادی که خود را از نظر قدرت بالاتر می بینند معمولاً راحت تر اقدام به خنداندن دیگران می کنند. این افراد قدرت تهاجم و سلطه گری بیشتری هستند و دقیقا به همین دلیل است که آنها در بسیاری از مواقع به خود اجازه می دهند دیگران را مسخره کنند و باعث خنده بقیه افراد شوند. شوخی کردن و خنداندن دیگران نشان می دهد شما توانایی اداره کردن و مدیریت دارید و می توانید کنترل وضعیت های گوناگون را به عهده بگیرید. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از زنان در دهه ۶۰ از شوخی کردن و خنداندن دیگران سرباز می زدند زیرا به این طریق آنها به طور ناخودآگاه اعلام می کردند که توانایی مدیریت وضعیت را دارند در حالی که بسیاری از آنها این توانایی را در خود نمی دیدند.
در حقیقت در گروه های دوستان و آشنایان معمولاً افرادی دست به شوخی کردن و خنداندن دیگران می زنند که در خود قدرت مدیریت را می بینند و می توانند کنترل افراد زیر دست خود را در دست بگیرند. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از افراد کم رو و افرادی که بیشتر تمایل به تبعیت از دستورات افراد دیگر را دارند، معمولاً در بین دوستان خود زیاد حرف نمی زنند و خیلی به ندرت با دوستان خود شوخی می کنند.
هلگا در این باره گفت:
بر خلاف تصور بسیاری که شوخی کردن و خنداندن را نشانه ای از برخورد خوش و دوستانه می دانند، این حالت در بیشتر مواقع نشانه تهاجم و سلطه جویی است. تا دهه ۶۰ بسیاری از افراد تمایل به شوخی کردن و خوش مشربی نداشتند. اما امروزه حتی زنان تمایل زیادی برای بیان کردن لطیفه در میان دوستان خود دارند.
تفاوت بین قابلیت های خنداندن بین مردان و زنان معمولاً از سنین بسیار پایین آغاز می شود. تحقیقات نشان می دهد پسرها از سنین ۴ یا ۵ سالگی شروع به گفتن لطیفه می کنند، این درحالی است که دختران بیشتر تمایل دارند به این لطیفه ها بخندند و تلاش چندانی برای خنداندن دیگران نمی کنند.
اما در سنین بالاتر زنان به تدریج تمایل دارند بیشتر از حد معمول شوخی کنند. شاید آنها به این وسیله می خواهند ابراز وجود کنند و کمی در میان جمع دوستان خود قدرت طلبی کنند.
هلگا در این باره گفت:
شوخی کردن حس پیچیده ای است که ممکن است هم باعث نزدیکی ارتباطات و هم باعث آزار دیگران و حتی کاهش روابط بین آنها شود. تحقیقات نشان می دهد معمولاً زنان از شوخی کردن برای افزایش و بهبود ارتباطات اجتماعی خود استفاده می کنند در حالی که مردان از شوخی کردن برای پوشاندن ناکامی ها و ضعف های خود استفاده می کنند. اما بررسی ها نشان می دهد هر دو جنس از این ابزار برای کنترل کردن دیگران و تحکیم قدرت مدیریت و رهبری خود بهره می گیرند. برای مثال پزشکان از شوخی کردن برای آسوده کردن و آرامش بخشیدن به بیماران خود بهره می گیرند اما در عین حال با این کار آنها را ساکت می کنند. برای مثال در صورتی که یک بیمار اطلاعات پزشکی زیادی داشته باشد و به این ترتیب پزشک حرفه ای گری خود را تحت خطر می ببیند سعی می کند با شوخی کردن برای در دست گرفتن کنترل در این وضعیت خاص استفاده کند.
تحقیقات نشان می دهد پرستاران بعضی از مواقع در مورد بیماران خود شوخی می کنند، اما درست در زمانی که پزشک بیماران که به نوعی بر پرستاران برتری قدرتی دارد حاضر می شود از انجام این کار خودداری می کنند. حتی این پرستاران زمانی که فردی با موقعیت بالاتری در جمع آنها حضور دارد و یکی از اعضای گروه آنها اقدام به شوخی کردن می کند سعی می کنند شوخی او را نادیده بگیرند و نسبت به آن عکس العمل نشان ندهند. همین موضوع نشان می دهد شوخی کردن در مشخص کردن رده بندی قدرت در یک جمع نقش مهمی بازی می کند.
این مطالعه در نشریات رفتار شناسی به چاپ رسیده است.
+ نوشته شده در  ساعت 3:7 بعد از ظهر  توسط AS 

۱۰ نکته برای افزایش تمرکز

ممکن است برایتان واضح و آشکار باشد که چیزهایی که موجب حواسپرتی شما می شوند، تمرکزتان را بر هم می زنند اما آیا برای از بین بردن آنها اقدام کرده اید؟
نوشتن برنامه روزانه ممکن است به کارهایتان نظم و ترتیب دهد اما آیا کمکتان می کند که کارهای بیشتری را به انجام برسانید؟ نظم و سازماندهی کارها اهمیت زیادی دارد اما آنچه واقعاً به آن نیاز دارید داشتن تمرکز است. یعنی اینکه بتوانید بنشینید و چندین ساعت عمیقاً روی کارتان تمرکز کنید. نیم ساعت کار متمرکز خیلی مفیدتر و کارآمدتر از یک روز تمام با حواسپرتی است.
در زیر به ۱۰ نکته برای ایجاد تمرکز عمیق اشاره می کنیم:
۱) سروصداها را قطع کنید.
ممکن است برایتان واضح و آشکار باشد که چیزهایی که موجب حواسپرتی شما می شوند، تمرکزتان را بر هم می زنند اما آیا برای از بین بردن آنها اقدام کرده اید؟ می دانم وسوسه انگیز است که صدای زنگ هشدار ایمیل های رسیده یا IM یاهو مسنجر را روشن بگذارید و به آنها پاسخ دهید اما در آخر خواهید دید که اینکار فقط تمرکز شما را بر هم زده است.
متمرکز شدن کامل حداقل ۱۵ دقیقه زمان می برد. اگر هر ۵ دقیقه حواستان به جایی پرت می شود مزمئن باشید که اصلاً نخواهید توانست روی کارتان تمرکز کنید. ایمیل هایتان را در یک زمان برنامه ریزی شده انجام دهید. از اطرافیان هم بخواهید که وقتی مشغول کار روی این پروژه هستید مزاحمتان نشوند.اگر لازم است که به تلفن ها فوراً پاسخ دهید، کارتان را برای زمانی برنامه ریزی کنید که شرکت کمتر شلوغ باشد.
۲) ساختار محیطتان را اصلاح کنید.
محل کارتان تاثیر زیادی در توانایی شما برای تمرکز کردن دارد. سعی کنید رو به در، تلفن یا پنجره ها که ممکن است موجب حواسپرتی شما شوند بنشینید تا به این ترتیب بتوانید هر از گاهی نیم نگاهی به آنها داشته باشید.
۳) اهدافتان را مشخص کنید.
قبل از اینکه کارتان را شروع کنید باید هدفتان را دقیقاً مشخص کنید. اگر مطمئن نیستید که نتیجه نهایی چه خواهد شد، این گم گشتگی متمرکز شدنتان را غیرممکن می کند. پس قبل از اینکه کار را شروع کنید، یک تصویر اجمالی از ساختار کار در ذهنتان تجسم کنید.
۴) پروژه های بزرگ را تقسیم بندی کنید.
کارهای بزرگ که نقطه شروع و پایان مشخصی ندارند تمرکز را برهم می زنند. اگر لازم است که روی پروژه بزرگی کار کنید، مسیری برای شروع مشخص کنید. اگر توالی کارها مشخص نباشد تمرکز کردن روی کار سخت خواهد شد. چند دقیقه زمان بگذارید و نه تنها نتیجه نهایی بلکه ترتیب انجام کارها و مراحل آن را نیز برنامه ریزی کنید.
۵) قوانین را بدانید.
باید ببینید برای انجام کاری که پیش رو دارید از چه قواعد و رهنمودهایی باید پیروی کنید. کیفیت کار باید در چه سطحی باشد؟ چه استانداردهایی را باید دنبال کنید؟ چه محدودیت هایی دارید؟ مثلاً اگر می خواهید برنامه بنویسید باید ببینید که چقدر دستور لازم دارید، از چه کارکردهایی می خواهید استفاده کنید و چه انعطاف پذیری لازم است. اگر می خواهید مقاله ای بنویسید، درمورد طول مقاله و سبک نوشتار آن تصمیم بگیرید. اگر قوانین کارتان از همان ابتدا مشخص نباشد، بعدها که در طول پروژه به آن بر بخورید، تمرکزتان را بر هم خواهند زد.
۶) فرجه تعیین کنید.
وقتی تلاش بر ایجاد تمرکز است، تعیین فرجه هم مزیتهایی دارد و هم معایبی. ایجاد فرجه باعث می شود که از کارهای اضافی پرهیز کنید و سرعت کارتان را بالا ببرید. مثلاً اگر برای طراحی یک لوگو فقط یک ساعت به خودتان زمان بدهید، مطمئناً لوگویی که طراحی می کنید بسیار ساده خواهد بود و از طرح های شلوغ دوری خواهید کرد.
معایبی که می توانید تعیین فرجه داشته باشد این است که باعث می شود بیشتر نگران زمان باقیمانده تان باشید تا خود کار. در موارد زیر تعیین فرجه پیشنهاد می شود:
▪ زمان محدود است. مثلاً فقط یک روز برای انجام کاری که معمولاً هفته ها زمان می برد وقت داشته باشید. با تعیین فرجه دیگر کارهای غیرلازم را انجام نخواهید داد.
▪ وقتی ممکن است به راحتی هدف نهایی را فراموش کنید. اگر کارتان طوری است که می تواند به شکل ها و ایده های جدید گسترش پیدا کند، برای اینکه آنرا تحت کنترل درآورید، فرجه تعیین کنید.
▪ برای جلوگیری از تعویق کار. اگر نگران این هستید که کار را دیر آماده کنید، برای صرفه جویی در وقت می توانید فرجه برای خود تعیین کنید.
۷) موانع کار را بشکنید.
موانع زمانی ایجاد می شوند که به مشکلی در کار برمی خورید. این مسئله ممکن است وقتی ایده هایتان ته می کشد یا تمرکزیتان برهم می خورد اتفاق بیفتد. با طرح ریختن روی یک تکه کاغذ این موانع را از میان بردارید. نوشتن افکار و ایده هایتان باعث می شود حتی اگر خسته شوید باز هم تمرکزتان را حفظ کنید.
۸) خودتان را جدا کنید.
اگر می خواهید کارتان درست و به موقع انجام شود، تارک دنیا شوید و خودتان را از بقیه آدم ها جدا کنید. اطرافیان موجب بر هم خوردن تمرکزتان می شوند، مگر اینکه کارتان مرتبط با آنها باشد. یک محل خصوصی برای خودتان ایجاد کنید و تا کارتان تمام نشده، با هیچکس حرف نزنید. می توانید روز در اتاق متذکر شوید که کسی مزاحمتان نشود.
۹) عقل سالم در بدن سالم است.
آنچه می خورید تاثیر زیادی در تمرکز شما دارد. مطمئناً کسی که مست سر کار می رود نمی تواند انتظار داشته باشد که بتواند روی کار خود تمرکز کند. اگر کم خوابی داشته باشید، بیش از حد از محرک هایی مثل کافئین استفاده کنید یا غذاهای پرحجم و چرب بخورید، قدرت تمرکزتان پایین خواهد آمد. سعی کنید تا می توانید عادات ناسالم را در خود از بین ببرید و مطمئن باشید که بعد از یک ماه تغییر شگرفی در سطح انرژیتان پدید می آید.
۱۰) صبور باشید.
مطمئناً وقتی سر کاری می نشینید میل زیادی پیدا می کنید که مدام بلند شده و کار دیگری انجام دهید. اما باید بدانید که اگر صبور باشید مطمئناً خیلی خوب می توانید روی کارتان تمرکز کنید و کار را سریعتر به پایان برسانید. بدون داشتن کمی صبر، جریان کار راه نخواهد افتاد.
اگر به تمرکز قوی نیاز دارید، بین ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه را پیشنهاد می کنیم. اگر کمتر از این زمان باشد وقت زیادی را برای شروع کردن تلف خواهید کرد.
+ نوشته شده در  ساعت 3:6 بعد از ظهر  توسط AS 

وقتی حافظه پیر می شود

به کاهش توانایی فرد در فراگیری موضوعات جدید یا کاهش توانایی در به یاد آوردن دانسته های قدیم می گویند اختلال حافظه. در این مقاله با علل ضعف حافظه در دوران سالمندی و عوامل تشدیدکننده این مشکل آشنا می شوید.
به کاهش توانایی فرد در فراگیری موضوعات جدید یا کاهش توانایی در به یاد آوردن دانسته های قدیم می گویند اختلال حافظه. در این مقاله با علل ضعف حافظه در دوران سالمندی و عوامل تشدیدکننده این مشکل آشنا می شوید.
در درجه اول باید بدانیم که در افراد سالمند طبیعی که مبتلا به هیچ بیماری شناخته شده ای نیستند نیز ممکن است درجاتی از ضعف حافظه وجود داشته باشد. از طرف دیگر، در افراد سالمند مبتلا به بیماری های تحلیل برنده مغز و اعصاب مثل آلزایمر نیز اختلالات حافظه وجود دارد. همین طور در سالمندان مبتلا به افسردگی نیز اختلالات حافظه و شناخت دیده می شود. بنابراین اگر اختلال حافظه در فرد سالمند به میزانی باشد که موجب بی کفایتی او در گرداندن امور زندگی روزمره اش شود، باید ما را به فکر بیماری هایی بیندازد که اختلال حافظه و شناخت ایجاد می کنند.
● علل طبی ضعف حافظه
۱) سمی بودن داروها: گروهی از داروها باعث تغییر در توانمندی شناختی فرد و حافظه وی می شوند و یا اینکه قادرند اختلال شناختی جزیی موجود را تشدید کنند. برخی از داروهای آرام بخش، داروهای فشارخون، داروهای ضداسید معده، داروهای ضدالتهاب، کورتیکواستروییدها، داروهای ضدپارکینسون و بسیاری دیگر جزو این دسته از داروها هستند. سالمندان، به عوارض سمی بودن داروها بیشتر از جوانان و بزرگسالان حساس هستند زیرا به علت بروز تغییراتی در سطح چربی های بدن و سوخت وساز داروها، مقدار این داروها در خون و سیستم اعصاب مرکزی آنان بالاتر است و حتی با مصرف مقادیر غیرسمی دارو نیز گاهی علایم سمی را بروز می دهند.
۲) اختلال ناگهانی سطح هوشیاری (دلیریوم:) این نقص موقت و برگشت پذیر در عملکرد مغز که خود را به شکل اختلال در عملکردهای شناختی نشان می دهد، به علل گوناگونی ایجاد می شود. علل ساختمانی مغز، موارد مربوط به سوخت وساز بدن، موارد ایجاد سمیت و علل روانی از جمله دلایل بروز دلیریوم است. این اختلال سطح هوشیاری، مختص سالمندان نیست و در هر سنی امکان بروز آن وجود دارد. سالمندان مبتلا به زوال عقل نیز زمانی که دچار عفونت، ضعف خون رسانی، کمبود اکسیژن، کم آبی و... می شوند، در معرض ابتلا به این اختلال هستند. همچنین بی هوشی عمومی و جراحی نیز از دیگر موارد رفتن به فاز دلیریوم است. اختلال شناخت، ناتوانی در انجام تمرکز فکر و کاهش دامنه توجه از علایم مشخص این اختلال به شمار می رود.
۳) افسردگی: در حدود ۱۵ درصد از افرادی که از نقص حافظه شکایت دارند و یا قادر به انجام وظیفه در سایر عملکردهای شناختی خود نیستند، زمینه افسردگی دیده می شود. اندازه گیری وضعیت حافظه در سالمندان مبتلا به افسردگی در مقایسه با سالمندان طبیعی، تفاوت فاحش و قابل توجهی ندارد و این اختلال حافظه با درمان افسردگی برطرف می شود و دایمی نیست.
این سالمندان افسرده که مبتلا به زوال عقل نیستند، عموما دچار نقص در سرعت و توجه هستند. به طور مثال در هجی کردن یک کلمه به طور معکوس دچار مشکل هستند و سلیسی گفتار کلمات پشت سر هم از یک نوع مقوله را از دست داده اند، مثلا نام بردن نام حیوانات پشت سر هم. فرد سالمند در مقایسه با افراد طبیعی بیشتر به خاطرات منفی گذشته خود رجوع می کنند اما از نظر به یاد آوردن خاطرات با افراد طبیعی تفاوتی ندارند. اجرای کار در افراد افسرده، به ویژه کارهایی که نیاز به تلاش دارند، نسبت به افراد طبیعی بدتر است و احتمالا مربوط به انگیزه کمتر افسردگان نسبت به افراد طبیعی است. افراد افسرده در بحث های رو در رو بهتر عمل می کنند و حتی در مسایل پیچیده و مشکل نسبت به موضوعات ساده، نتایج بهتری را نشان می دهد. بعضی از علایم و نشانه های افسردگی ممکن است با علایم و نشانه های زوال عقل مشابهت داشته باشد مثل کاهش توانایی در تمرکز فکر و یا قطع ارتباط با جامعه یا اختلالات خواب اما باید بدانیم که همگی این علایم در افسردگی با درمان صحیح آن برطرف می شود.
۴) بیماری های طبی و عمومی: بیماری هایی مثل بیماری های حاد و مزمن تنفسی، بیماری نارسایی کبد و بیماری های غدد درون ریز مثل کم کاری تیرویید و پرکاری پاراتیرویید از آن جمله اند. توجه داشته باشید که بیماری های تیرویید در سالمندان به شکل غیرمعمول تظاهر می کند و گاهی با علایمی مثل کم خوابی، فراموشی، کاهش تمرکز حواس، ضعیف شدن حافظه و یا خستگی، خواب آلودگی و کوفتگی همراه می شود.
۵) فقر ویتامین ها و مواد مغذی: کمبود ویتامین ها و ریزمغذی ها موجب بروز اختلالات شناختی می شود رژیم غذایی ناصحیح و یا استفاده نکردن از برخی از مواد غذایی در سالمندان و کمبود ویتامین ها و ریزمغذی ها گاهی به صورت یک عامل ثانویه بروز می کند که می تواند به علت سوءجذب این مواد در دستگاه گوارشی و یا دفع بیش از حد آنها از بدن به دلیل یک بیماری اولیه به وجود بیاید.
+ نوشته شده در  ساعت 3:5 بعد از ظهر  توسط AS 

بدبینی، دشمن بزرگ

مثبت اندیشی چیزی فراتر از اعتقاد کورکورانه است و قدرت آن بر زندگی انسانها بسیار زیاد و شگفت انگیز است.
مثبت اندیشی چیزی فراتر از اعتقاد کورکورانه است و قدرت آن بر زندگی انسانها بسیار زیاد و شگفت انگیز است. خوشبین ها تقریبا در همه جنبه های زندگی بهتر از بدبین ها عمل می کنند و معمولا به موفقیت های بیشتری نائل شده و از موفقیت های اجتماعی لذت بیشتری می برند. انسانهای خوشبین همچنین کمتر مستعد پذیرش افسردگی و بیماری های جسمی هستند . " مارتین ای . پی . سلیگمن " پروفسور روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا می گوید: " شواهدی وجود دارد که خوشبینی، سیستم دفاعی و حفاظتی بدن را تقویت می کند."
روانشناسان معتقدند خوشبینی و بدبینی، عاداتی هستند که ما از زمان کودکی می آموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. به یاد بیاورید هنگامی که در اثر ترکیدن لوله آب، خانه جدید شما غرق آب شد، پدر شما آه و ناله کرد که " چرا من چنین خانه بدی را انتخاب کردم؟" یا گفت: "در قرار داد ما تضمین شده که همه چیز بی عیب و نقص باشد، بنابراین من از معمار ساختمان می خواهم لوله کشی ساختمان را تعمیر کرده و خسارت بوجود آمده را جبران کند؟" سلیگمن می گوید: " خوشبینی ، یک روش عادی برای توضیح شکستها به خودتان است."
انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد، از شرایطی دائمی و ثابت نشات می گیرد: "من در امتحان ریاضی مردود شدم ، چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم" و اتفاقات خوب ، از شرایطی موقتی ناشی می شود: "همسرم امروز به من یک شاخه گل هدیه کرد، چون روز کاری خوبی داشته". اما انسان خوشبین، شکست را به عوامل موقتی نسبت می دهد "من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم" و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار; " او برای من گل هدیه آورد، چون مرا دوست دارد."
بدبین اجازه می دهد ناامیدی در بخشی از زندگی اش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند. به عنوان مثال وقتی به شخصی گفته می شود بطور موقتی از کار بر کنار شده است، انسان بدبین نه تنها بخاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانی اش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده، ابراز می کند که زندگی زناشویی اش در معرض خطر است و فرزندانش غیر قابل کنترل هستند، اما انسان خوشبین اجازه نمی دهد یک شکست، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر می کند "پس من در این شرایط، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی باهم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند." وقتی مشکلی پیش می آید و کارها خراب می شود، بدبین ها خود را سرزنش می کنند: برای مثال اگر راننده دیگری به ماشین پارک شده آنها خسارت وارد کند، آنها خود را سرزنش می کنند که چرا ماشین را در جای نامناسبی پارک کرده اند. اما انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت می دهد یا سعی می کند راه جدیدی پیدا کند: "دفعه بعد ماشین را در جایی که ماشینهای کمتری وجود دارد، پارک می کنم ."
● چگونه می توانید خوشبین باشید؟
خوشبختانه عادتهای فرا گرفته شده می توانند به فراموشی سپرده شوند. تازه ترین تحقیقات نشان می دهد که خوشبینی ، مهارتی است که هر انسانی می تواند به خوبی آن را فراگیرد.
▪ با افکار منفی مبارزه کنید.
فرض کنید با تاخیر به محل کار خود رسیده اید، پیش از آنکه خود را سرزنش کنید و بگویید: "من همیشه دیر می رسم" از خود ارزیابی دقیق و درستی داشته باشید. سعی کنید بخاطر بیاورید آخرین باری که با تاخیر به محل کار خود رسیدید، چه زمانی بود، دیروز ؟ نه ، هشت هفته پیش. آیا تاخیر شما به این دلیل بود که برای جدا شدن از رختخواب تنبلی کردید؟ نه، پسر نوجوان شما دیشب باک ماشین را خالی کرده بود و شما مجبور شدید برای پر کردن باک ماشین به پمپ بنزین بروید.
بدترین فیلمنامه را تصور کنید که بر خلاف انتظار، بهترین فیلم را در پی داشته باشد; شما آه و ناله می کنید که "من حتما اخراج خواهم شد"، اما شاید رئیس شما در ترافیک گیر افتاده باشد و حتی دیرتر از شما به محل کار برسد. در مرحله بعد، سناریویی را که احتمال وقوع اش بیشتر است، مجسم کنید: همچنان که شما با دستپاچگی و به سرعت به سمت میز کار خود می روید، رئیس با اخم و عصبانیت به شما نگاه می کند. دستپاچه کننده و باعث شرمندگی است، ولی کشنده که نیست. در نتیجه به فکر یافتن یک راه حل باشید. یا در وقت صرف ناهار هم کار کنید یا چند دقیقه زودتر خانه را ترک کنید تا در صورت بروز تاخیرهای پیش بینی نشده ، فرصت کافی در اختیار داشته باشید.
▪ برنده بودن را تمرین کنید.
در امتحانات، افرادی که تصور می کنند نتیجه خوبی خواهند گرفت و موفق خواهند بود، بسیار بهتر از آنانی که از خود انتظار مردود شدن دارند، عمل می کنند، اگر برای امتحانی که در پیش دارید، احساس نگرانی می کنید ، پیش از روز امتحان ، خود را مجسم کنید در حالی که سرجلسه امتحان نشسته اید و برگه امتحان در مقابلتان قرار دارد و شما با یاد خداوند و کمک خواستن از او شروع به خواندن سوالات کرده و به خوبی به آنها پاسخ می دهید. در هنگام مواجهه با صحنه واقعی ، این تمرین فکری به شما اطمینان و نیروی اراده خواهد داد.
▪ به خودتان اعتبار و ارزش بدهید.
به موفقیتهای خود در گذشته اعتراف کنید. اتفاقات خوبی را که برای شما بوجود آمده، به عنوان نتیجه تلاشهای خودتان تجزیه و تحلیل کنید. عکس هایی که در تعطیلات گرفتید، عالی بودند نه به این خاطر که دوربین به خوبی ساخته و طراحی شده بود، بلکه بخاطر مهارت شما در زمینه نور و ترکیب اجزای صحنه. "مهمانی شما در فضای باز موفقیت آمیز بود، نه به این دلیل که هوا خوب و مساعد بود، بلکه این موفقیت به خاطر تدارک خوب و مهارتهای اجتماعی شما بوده است."
+ نوشته شده در  ساعت 3:4 بعد از ظهر  توسط AS 

راه های تقویت اعتماد به نفس

نمی توانید آن را حس کنید، اما بر چگونگی حس شما تاثیر دارد. نمی توانید آن را ببینید، اما وقتی به خودتان در آینه نگاه می کنید آنجاست. نمی توانید آن را بشنوید، اما هر بار که در مورد خودتان صحبت می کنید حضور دارد.
نمی توانید آن را حس کنید، اما بر چگونگی حس شما تاثیر دارد. نمی توانید آن را ببینید، اما وقتی به خودتان در آینه نگاه می کنید آنجاست. نمی توانید آن را بشنوید، اما هر بار که در مورد خودتان صحبت می کنید حضور دارد.
این موضوع مهم و مرموز همان چیزی است که به آن اعتماد به نفس می گویند.
از آنجا که اعتماد به نفس در تمام مراحل زندگی نقشی موثر ایفا می کند، خوب است به حضور و چگونگی پرورش آن در دوران کودکی نگاهی بیندازیم.
اعتماد به نفس کودک نقش زرهی را دارد در مقابل چالش های پیش روی او در همه عمر. کودکان و نوجوانانی که در مورد خودشان حس خوبی داشته باشند با مشکلات و مسائل مختلف راحت تر کنار می آیند و در برابر فشارهای منفی بهتر مقاومت می کنند.
آنها شادتر هستند و از زندگی شان نیز بیشتر لذت خواهند برد. این گروه از بچه ها واقع بین بوده و در مجموع خوش بین هستند. به همین دلایل از سلامت جسمی و روحی بیشتری برخوردارند. در مقابل، کودکانی که اعتماد به نفس کافی ندارند، در برخورد با چالش ها دچار اضطراب و سرخوردگی خواهند شد.
این گروه که حتی در مورد خودشان فکر مثبتی ندارند، برای پیدا کردن راه حل مسائل زندگی با مشکل مواجه خواهند شد. چنین افرادی در مواجهه با چالش های جدید اولین پاسخ شان این است «من نمی توانم !»
● اعتماد به نفس چیست؟
اعتماد به نفس مجموعه باورها و احساسات ما، در مورد خودمان است. این که ما چگونه شخصیت خود را تعریف می کنیم، انگیزه ها، نگرش و رفتار ما را تحت تاثیر قرار می دهد و بر سازگاری عاطفی ما نیز تاثیر دارد.
الگوی اعتماد به نفس خیلی زود در زندگی شکل می گیرد. پس از همان دوران کودکی باید به فکر باشیم. آموزش این مطلب که پس از بارها تلاش ناموفق باز هم باید سعی و تلاش کرد، به کودک می آموزد که او می تواند؛ فقط باید بیشتر تلاش کند. کودک باید درک کند که اگر شکست می خورد، باید دوباره تلاش کند و اگر باز هم شکست خورد بداند در نهایت موفق می شود. در چنین سیری آنها در مورد توانایی های خود تصور مثبتی پیدا می کنند.
در کنار احساس توانایی، احساس دوست داشته شدن نیز در ایجاد اعتماد به نفس نقش مؤثری دارد. کودکی که از موفقیت خود شاد می شود ولی احساس دوست داشته شدن نمی کند در نهایت ممکن است احساس اعتماد به نفس کمتری را تجربه کند. به همین ترتیب، کودکی که احساس می کند دوست داشته می شود، اما در مورد توانایی های خود تردید دارد، باز هم با مشکل اعتماد به نفس ضعیف روبه رو خواهد شد. اعتماد به نفس واقعی در صورتی به وجود می آید که میان این دو حالت توازن ایجاد شود.
● علائم اعتماد به نفس
کودکان و نوجوانانی که اعتماد به نفس پایینی دارند، علاقه ای به امتحان موارد جدید ندارند و اغلب در مورد خودشان منفی صحبت می کنند؛ این جمله را زیاد از آنها می شنویم: «من نمی توانم.»
آنها هنگام مواجهه با مشکلات، تحمل کمی دارند، براحتی کارها را رها می کنند یا منتظر کس دیگری می مانند و زود ناامید می شوند. کودکان و نوجوانان با اعتماد به نفس پایین، موانع موقتی را به شکل مشکلی دائمی و غیرقابل تحمل می بینند و حس بدبینی در آنها غالب است.
در مقابل، کودکانی که اعتماد به نفس خوبی دارند از تعامل با دیگران لذت می برند. در روابط اجتماعی راحت هستند و از فعالیت های گروهی لذت می برند؛ درست مانند فعالیت های مستقل خود.
هنگام مواجهه با چالش ها، می توانند نسبت به یافتن راه حل مناسب اقدام کنند. نقاط ضعف و قوت خود را می شناسند و آنها را می پذیرند. در ضمن حس خوش بینی میان آنها غالب است.
● نقش والدین
امری بدیهی است که پدر و مادر نقش مهم و مؤثری در پرورش اعتماد به نفس کودک دارند. نکات زیر می تواند به شما در این امر مهم کمک کند.
▪ بچه ها نسبت به کلمات و جملات والدین بسیار حساس هستند. پس به یاد داشته باشید که نه تنها فقط زمانی که کاری را درست انجام می دهد، بلکه برای تلاش های فرزندتان هم از او تعریف کنید و در این تعریف و تحسین راستگو باشید.
▪ الگوی مثبتی برای او باشید. اگر شما بسیار از خودتان انتقاد می کنید، بدبین هستید یا غیرواقعی و نامعقول در مورد توانایی ها و محدودیت های خود فکر می کنید، بدانید این موارد را به کودک خود نیز آموزش می دهید.
▪ مهم است که والدین باورهای نادرست بچه ها در مورد خودشان را شناسایی کنند؛ باورهای شان در مورد کمال، جذابیت، توانایی یا هر چیز دیگری. کمک کردن به بچه ها برای تعیین استانداردهایی دقیق تر و ارزیابی واقع بینانه تر از خود، به برداشت مثبت آنها از خودشان کمک می کند.
▪ عشق و علاقه شما می تواند کمکی باشد برای تقویت اعتماد به نفس فرزندتان. پس او را در آغوش بگیرید و بگویید که به او افتخار می کنید. از فرزندتان مکرر و با صداقت تعریف کنید البته بدون افراط کردن. آنها متوجه می شوند که کدام حرف از قلب و دل شما برخاسته است.
▪ باز خوردی مثبت و دقیق به فرزندتان بدهید. با این روش، رفتار فرزندتان را تائید کرده و به انتخاب های او پاداش می دهید. همچنین او را برای برخورد مناسب آینده تشویق می کنید.
▪ محیط خانه را امن و آرام نگه دارید. کودکانی که در خانه احساس امنیت ندارند، اعتماد به نفس کمی خواهند داشت.
▪ همیشه به یاد داشته باشید که به کودک خود احترام بگذارید.
▪ به فرزند خود اجازه بدهید تجارب جدیدی کسب کند. به او فرصت بدهید که در فعالیت هایی شرکت کند، به خصوص فعالیت هایی که مشوق همکاری هستند و نه رقابت، در تقویت اعتماد به نفس او کمک می کنند.
در نهایت اگر فکر می کنید که فرزند شما اعتماد به نفس پایینی دارد، از متخصصین امر کمک بگیرید. در این مواقع همکاری و مشورت افراد متخصص را باید در اولویت قرار داد. آنها با شیوه های درمانی خود می توانند حس بهتر و مثبت تری در فرزند شما ایجاد کنند.
+ نوشته شده در  ساعت 3:3 بعد از ظهر  توسط AS 

خویشتن داری، پنجره ای به سوی آرامش

صبر و خویشتن داری یکی از ویژگی های مثبت و سازنده ای است که والدین می توانند از همان دوران کودکی به فرزندان شان بیاموزند و این مهم جز با توجه، اهمیت و صبر والدین میسر نمی شود.
صبر و خویشتن داری یکی از ویژگی های مثبت و سازنده ای است که والدین می توانند از همان دوران کودکی به فرزندان شان بیاموزند و این مهم جز با توجه، اهمیت و صبر والدین میسر نمی شود. والدین صبور و با پشتکار خواهند توانست در سال های اولیه زندگی مفهوم شکیبایی و تحمل را به فرزندان خود از طریق شیوه تربیتی صحیح و ارائه الگوی مناسب منتقل کنند.
بچه های صبور با کنترل هیجانات درونی و اضطراب های کوچک و بزرگ توانایی بیشتری برای مواجهه و رویارویی با آن ها و بروز رفتارهای مناسب خواهند داشت.چنان که گیتی اسدی، کارشناس ارشد روان سنجی و مشاوره و راهنمایی در گفت وگو با خراسان تصریح می کند: منظور از آموزش صبوری و خویشتن داری به کودکان در واقع یادگیری توانایی احترام گذاشتن به تفاوت های بین افراد، یافتن نقاط مشترک برای ایجاد تفاهم، آموختن از دیگران، کنترل احساسات و هیجانات تند است. آموزش خویشتن داری به کودک کمک می کند تا استعدادها و توانایی هایش را بشناسد و بهتر تصمیم بگیرد.
توجه، درک و شکیبایی پدر و مادر به کودک کمک می کند تا برای خود احترام قائل شود و خویشتن داری را بیاموزد. اما اولین قدم برای آموزش خویشتن داری به کودکان ارائه الگوی صحیح به آن هاست. والدین در واقع ابتدا باید خود صبور و خویشتن دار باشند تا بتوانند آن را به همراه سایر صفات مثبت آموزش دهند. والدینی که به کودک خود اجازه ابراز احساس یا حرف زدن نمی دهند و یا حتی در مقابل فرزندان به یکدیگر اجازه صحبت کردن نمی دهند نمی توانند الگوی مناسبی از صبر و شکیبایی باشند.از طرفی دیگر باید آن ها را با تفاوت های بین انسان ها آشنا کرد. این که نژادها و ملیت های مختلفی در جامعه زندگی می کنند که همگی قابل احترام هستند.
کنترل احساسات و هیجانات به محض دیدن تفاوت ها الگویی است که والدین در اختیار کودک قرار می دهند و کودک باید یاد بگیرد که با وجود تفاوت ها به دیگران احترام بگذارد.اسدی تاکید می کند: اعتماد به نفس در کودکان با بردباری آن ها در ارتباط است. به عبارتی کودکی که اعتماد به نفس داشته باشد و به خواسته ها و نیازها و توانایی هایش احترام بگذارد، قادر خواهد بود در برابر دیگران نرمش به خرج دهد و صبور باشد. همچنین اگر او را به اندازه کافی مورد تشویق قرار دهیم یاد می گیرد که برای رسیدن به اهدافش باید صبوری به خرج دهد و تلاشش را بکند. گاهی اوقات لازم است به طور مستقیم درباره صبور بودن با کودک صحبت کنیم، به عنوان مثال اگر برای بازی با عروسکی با خواهرش دعوا می کند از او بخواهیم صبر کند تا خواهرش بازی کند و بعد نوبت اوست.اگر مقاومت و اظهار نارضایتی کرد، نباید حق را به او بدهیم، بلکه تلاش کنیم که او در این قالب مفهوم صبر را درک کند. کودکان به مرور خواهند توانست مدارا و تحمل را یاد بگیرند، در مقابل نباید صبوری نکردن و عجله دیگران را اگر حقی از کودک ضایع شده، نادیده بگیریم.در بسیاری از موارد والدین به اشتباه به هنگام قرار گرفتن در چنین موقعیتی می گویند اشکال ندارد در صورتی که باید با ذکر خطای رفتار انجام شده، تذکر دهند که فرد موردنظر باید صبوری می کرد.
به عبارتی نباید فقط از کودک تقاضای تحمل و صبر داشته باشیم بلکه باید از دیگران هم همین خواسته را داشته باشیم.اسدی درباره چالش های فرزندان با یکدیگر در منزل توضیح می دهد: توصیه اکثر کارشناسان به والدین این است که در اختلافات، رقابت ها و بحث های بچه ها مداخله نکنند و اجازه بدهند بچه ها از دل این اختلافات، راه صحیح را پیدا کنند. این گفته به معنای تعطیلی آموزش نیست بلکه به این معناست که والدین الگوی تربیتی صحیحی پیاده می کنند، اما اجرای آن را به عهده بچه ها می گذارند.
مداخله سریع و دائمی والدین در دعواهای بچه ها و دعوت به صبوری از سوی آن ها در اکثر موارد کارساز نیست و ثمری ندارد. زیرا به هر حال یکی از بچه ها، والدین را به جانبداری از دیگری متهم می کند.بنابراین بهتر است بگذارند بچه ها به مرور راه حل مشکلاتشان را پیدا کنند. آن ها بعد از ورود به مهدکودک و سپس مدرسه قوانین بیشتری را از جامعه و مردم یاد می گیرند و در نهایت خواهند توانست در رسیدن به اهداف خود موفق تر عمل کنند. در پایان چند نکته از سایت آردی درباره آموزش صبر و خویشتن داری به کودک می آید:
▪ صبوری را در موقعیت های مختلف به کودک آموزش دهید. به عنوان مثال به او یادآوری کنید که عینک زدن یا استفاده از عصا نمی تواند خنده دار باشد و از او بپرسید اگر کسی او را بابت این چیزها مسخره کرد، چه احساسی پیدا خواهد کرد.
▪ هیچ گاه از عذرخواهی کردن نترسید. این کار باعث می شود او شیوه های سالم برون ریزی احساسات را یاد بگیرد. کودک نیاز دارد بفهمد هر کسی می تواند اشتباه کند. او می فهمد که می تواند از اعمالش درس بگیرد و مسئولیت انجام آن ها را به عهده بگیرد. او در می یابد دیگران در مقابل اشتباهات او خویشتن داری به خرج می دهند، پس او هم باید همین کار را بکند.
▪ کودکان به صبوری، شکیبایی و محبت بی قید و شرط والدین نیاز دارند. دوست داشتن مشروط کودک را گیج و سردرگم می کند و در او حسی از اضطراب، ناامنی و عدم اعتماد به نفس ایجاد می کند. بنابراین کودکان را دوست بدارید حتی اگر از قوانین شما اطاعت نکنند یا آن ها را زیر پا بگذارند. او باید شاهد خویشتن داری شما باشد تا آن را یاد بگیرد. فراموش نکنید که اگر از دوران کودکی شکیبایی و بردباری را تجربه کرده باشد می تواند در شرایط گوناگون با ناملایمات و دشواری های آینده با آرامش بیشتری رو به رو شود.
+ نوشته شده در  ساعت 1:27 بعد از ظهر  توسط AS 

نقش رنگ در زندگی

رنگ مثل صدا، یک احساس است
بشر مفهوم رنگ را از طبیعت و پدیده های آن آموخته است، بنابراین شناخت رنگ همزمان با تاریخی است که بشر عناصر و ساخته های طبیعی را درک کرده است.
رنگ و نور، همواره در قالب بخش هایی اساسی از حیات ما روی کره خاکی مطرح بوده اند. یکی از نخستین آثار ثبت شده از نیروی جادویی رنگ را می توان در غارهای لاسکو و آلتاهیرا مشاهده کرد. در این نمادها نقاشی های تزیینی از انواع حیوانات، زینت بخش دیوارهای داخلی شده است.
رنگ ها پدیده قابل تحسینی هستند، چنان که امروزه برای همه افراد غیرممکن است که جهان را بدون رنگ تصور کنند چرا که پدیده ای است که همه جا حضور دارد و نقش بازی می کند و در نگاهی تمام ارتباطات به کمک رنگ ها انجام می شود. علاوه بر این، رنگ ها برای زندگی انسان ضروری به نظر می رسند و نقش مهمی در زندگی عاطفی و معنوی ما بازی می کنند. انسان های اولیه کلبه های محقر خود را با انواع رنگ ها آراسته و همچنین وسایل مورد نیاز و تجهیزات و لباس ها و غیره را با آن تزئین می کردند. انسان در تمام دوران با رنگ سرو کار داشته و به نحو شایسته ای به آن توجه داشته و رموز آن را شناخته و از رنگ استفاده نموده است.
غایت و هدف همه مجاهدت های هنری بیرون کشیدن و استخلاص ماهیت و سرشت معنوی فرم و رنگ و آزادی آنها از زندان دنیای مادی است.از چنین آرزو و سودایی است که هنر غیرمادی نشات می گیرد. دنیای ما با ابداع و خلاقیت شکل گرفته است. ما بناهایی می سازیم که محتوای آنها در عملکردشان نهفته است، در عین حال بناها سمبل افکار و عقاید نیستند، بلکه تجسم افکاری هدف دار هستند. امروزه انسان در زندگی روزمره، صنعتی و مدرن خود بسیار به عامل زیبایی نیاز دارد. بی شک یکی از مهم ترین عوامل ایجاد زیبایی، عنصر رنگ است که تنوع لطافت و زیبایی کافی را به زندگی می بخشد.
رنگ ها روح دارند و زنده اند، رنگ ها کلمه اند و مشابه کلمات سخن می گویند: از سبز جنگل ها، از راز آبی آسمان و دریاها، از شفافیت و زلالی قطرات باران و از پاکی سفید برف؛ باید گفت که رنگ ها از روح آدمی و دنیای پر رمز و راز انسان سخن می گویند. پژوهشگران، روان شناسان و هنرمندان بسیاری به مطالعه رنگ پرداخته اند، کاربردهای مختلف آن را بررسی کرده و از این پدیده عجیب و زیبا در زمینه های مختلف هنر و علم به نحواحسن استفاده می کنند.
پدیده ای چون رعد و برق ما را می ترساند. ولی رنگ های رنگین کمان و نور ستاره شمالی روح را تعالی می بخشد و آن را تهذیب می کند. رنگین کمان، سمبل صلح است. رنگین کمان نشانگر تجربه ناب رنگی است. فقط کسانی که عاشق رنگ هستند می توانند زیبایی و کیفیت ذاتی آن را درک کنند. نور اولین پدیده در جهان است که ازطریق رنگ ها روح و طبیعت زنده جهان را برایمان آشکار می سازد. لیکن قدم نهادن به این وادی نیز بدون عبادت خالق، نور آسمان ها و زمین و اساسا بدون انسان شدن میسر نیست.
رنگ ها نیروها و انرژی های درخشنده ای هستند که چه آگاه و چه ناخودآگاه روی ما اثر مثبت و منفی خواهند داشت. اثرات رنگ نه تنها از لحاظ بصری بلکه از جنبه های روان شناسی و روان شناختی نیز باید بررسی شوند.
رنگ مثل صدا یک احساس است. یکی از ملاحظات روان شناختی رنگ که در کاربرد هنری رنگ اهمیت دارد، بررسی تأثیر متقابل رنگ هاست که می بایست بعضی از عوامل اساسی (پارامترهای رنگ) را مد نظر داشت. جلوه یا اثر هر رنگ در جوار رنگ دیگر تغییر می کند. هر رنگ نسبت به دیگری میزان تیرگی یا روشنی ذاتی اش را می نمایاند. معکوس کردن این ترتیب طبیعی، ناسازگاری رنگی به بار می آورد. هر رنگ دارای سه صفت یا سه بُعد دیداری مستقلا تغییرپذیر است: فام، درخشندگی و پرمایگی. فام یا تن یا تونالیته صفتی از رنگ است که جایگاه آن را در سلسله رنگی (از قرمز تا بنفش) ـ معادل با نور طول موج های مختلف در طیف مرئی ـ مشخص می کند قرمز، زرد و آبی را فام های اولیه می نامند و چون مبنای سایر فام ها هستند، رنگ های اصلی نیز نام گرفته اند. اما بیان رنگی فقط متاثر از تونالیته نیست، بلکه تحت تاثیر اشباع و شدت هم قرار می گیرد. فام های ثانویه عبارتند از: نارنجی، سبز و بنفش که از اختلاط مقادیر مساوی از دو فام اولیه حاصل می شوند.
اشباع، کیفیتی است که به خالص بودن رنگ مربوط می شود و معرف تناسبی است که در آن هرتن به خاطر حضور گوناگون نورهای سفید کم و بیش به آخرین حد خالصی خویش نزدیک می گردد. شدت (روشنایی) نیز، قدرت رنگی را بیان می کند.
رنگ های درخشان به تنهایی جذاب هستند اما اگر در یک الگو یا ردیفی منظم قرارگیرند از نظر بصری تاثیر بیشتری خواهند داشت. این نوع آرایش یک ساختار ساده را بر این رنگ ها حاکم می کند و در نتیجه یک مفهوم و یا نوعی نظم را، ورای حضور محض رنگ ها، منتقل خواهد کرد. پدیده های بصری، معنوی و روانی در حیطه رنگ و هنرهای رنگ روابط مشترک زیادی دارند. اگر رنگ مهم ترین وسیله بیان حالت و مفهوم باشد، ترکیب رنگ باید از سطوح رنگ شروع شود و این سطوح، خطوط را مشخص خواهند کرد. کسی که اول خطوط را رسم می کند و بعد رنگ را بدان می افزاید، هرگز نخواهد توانست یک اثر رنگی خوب و واضح به تصویر بکشد. رنگ ها، ابعاد و جهات مخصوص به خود را دارند و سطوح را به شیوه خود ترسیم می کنند. شاید به نظر عجیب برسد که در حوزه حس بصری رنگ، حرارت را می توان تشخیص داد.
شکل ها نیز دارای خصوصیت گویا و معنی دار نظام زیباشناختی خود هستند. در طراحی، این کیفیت های معنی دار شکل و رنگ می بایست با یکدیگر مطابقت داده شوند، یعنی شکل و رنگ در معنی دار بودن و مفهوم خود یکدیگر را تایید و اثبات نمایند. سه شکل اصلی مربع، مثلث و دایره نیز مانند سه رنگ اصلی قرمز، زرد و آبی دارای خصوصیات مفهومی و بیانی مشخص هستند.
مربع، نمایانگر ماده، وزن و حدود مشخص است و حسی از کشش و امتداد و تجربه حرکت را القاء می کند. مربع با رنگ قرمز منطبق است و وزن حجم قرمز با شکل سنگین و ساکن مربع مطابقت دارد. مثلث با زوایای حاد و تند، تاثیر ستیزه جویی، پرخاش و تهاجم را ایجاد می کند. مثلث سمبل تفکر است و حالت و خصوصیت بی وزن آن با زرد روشن هماهنگی دارد. دایره برعکس مربع، احساسات را ملایم و معتدل می کند و حس آرامش و حرکت آرام و آهسته را القاء می نماید. دایره سمبل روح است که در درون خود همواره در حال حرکت است.
تطابق و تناسب هر رنگ با شکل مربوط به خود مستلزم همانندی و توازن است. اگر رنگ ها و شکل ها در بیان مفاهیم و حالات توافق داشته باشند، تاثیرات آن دو چندان خواهد بود. مطالعه پیرامون احساس رنگ دقیقا با اثرات رنگ در طبیعت آغاز می شود بدین معنی که تاثیر حسی حاصله از اشیای رنگین روی حس بینایی خود را بررسی می کنیم.
+ نوشته شده در  ساعت 2:35 بعد از ظهر  توسط AS 

پیشنهاداتی ساده و عجیب برای تقویت حافظه

گروهی از متخصصان حافظه و نویسندگان کتاب های مرتبط با اختلالات حافظه برای تقویت قدرت ذهن افرادی که به شدت درگیر روزمرگی شده اند پیشنهادات جالب توجه و گاه عجیبی دارند.
گروهی از متخصصان حافظه و نویسندگان کتاب های مرتبط با اختلالات حافظه برای تقویت قدرت ذهن افرادی که به شدت درگیر روزمرگی شده اند پیشنهادات جالب توجه و گاه عجیبی دارند.
محققان در مرکز پزشکی اختلالات حافظه در بوستون می گویند فراموش کردن یکی از نشانه های درگیری های ذهنی فراوان در زندگی روزمره ی انسان ها است. اگر به یاد ندارید عینک خود را کجا گذاشته اید، یا نام هم کلاسی جدیدتان کلا" از ذهن شما پاک شده، نشانه های مشغولیت شدید روزمره است که باعث می شود از میزان توجه فرد نسبت به موارد کم اهمیت کاسته شود.
ما بدن خود را تمرین می دهیم تا متناسب نگه داریم اما اگر در بدنی سالم توانایی های ذهنی مناسب وجود نداشته باشد، تمامی زحمات به باد رفته است.
به این شکل زمانی که توجه کافی وجود نداشته باشد حافظه هایی که شکل می گیرند چندان قدرتمند نبوده و فرد برای احیا یا به یاد آوردن آن چه مثلا" به خاطر سپرده دچار مشکل خواهد شد.
کلید حل این مشکل متناسب نگه داشتن حافظه است. به گفته ی «هری لوراین» نویسنده ی کتاب «حافظه ی نامحدود»، اسراری ساده برای جوان نگاه داشتن ذهن، ما بدن خود را تمرین می دهیم تا متناسب نگه داریم اما اگر در بدنی سالم توانایی های ذهنی مناسب وجود نداشته باشد، تمامی زحمات به باد رفته است.
شیوه های زیادی برای به یاد سپردن موارد عادی روزمره وجود دارد، می توان آن ها را یادداشت کرد، یا به لیست های برنامه ریزی ابزارهای الکترونیکی مانند بلک بری یا آی - پد سپرد، اما در صورتی که دسترسی به این تجهیزات الکترونیکی و غیر الکترونیکی وجود نداشته باشد و یا در صورتی که فردی بخواهد بدون وابستگی به این تجهیزات، ذهن خود را قوی کند می تواند از راه حل هایی که توسط متخصصان حافظه پیشنهاد شده اند استفاده کند:
▪ به یاد سپردن نام ها
زمانی که به فردی معرفی می شوید کاملا" به نامش توجه کنید. سپس برای بهتر به یاد سپردن آن حروف نام را در ذهن تان تصور کرده و سعی کنید نشانه ای شخصی برای نام بیابید تا اسم در ذهن تان قفل شود.
چندین بار استفاده از نام طی گفتگو با فرد می تواند در حفظ آن در خاطر شما بسیار مؤثر باشد. اسم را مصور کنید. برای به خاطر سپردن نام های فامیلی پیچیده و دشوار باید برای آن ها مفهومی درست کرده و آن را در ذهن تان به تصویر بکشید. سپس یک ویژگی در صورت فرد انتخاب کرده و آن را به تصویر ذهنی وصل کنید. هرچه ترکیب به دست آمده عجیب تر باشد، بیش تر به یاد شما خواهد ماند.
میان نام ها و مفاهیم ارتباط به یاد ماندنی خلق کنید. برخی نام ها یادآور اسامی خاصی مانند نام کوه ها و یا مرتبط با مشاغلی خاص مانند ساختمان سازی هستند. برای مثال اگر بخواهید نام فردی که رئیس یک شرکت معماری است را به یاد بسپارید، تصویر وی را در برابر ساختمانی بزرگ تصور کرده و به یاد بسپارید.
کمی تقلب کنید. می توانید پیشنهاداتی مانند آن چه خواندید را با کمی تقلب تکمیل کنید. برای مثال اگر در جلسه ای کارت ویزیت فردی را دریافت کردید، یادداشت کوچکی از ویژگی های وی بر پشت کارت بنویسید، مثلا" عینک قرمز به چشم داشت و در خیابان X زندگی می کرد تا در صورت نیاز بتوانید وی را به راحتی به یاد آورید.
▪ به یاد سپردن موقعیت وسایل
کارهای خود را به خود اعلام کنید. به آن چه انجام می دهید توجه کنید، به خود یادآوری کنید «من کلیدها را در جیب کت گذاشتم» تا به این شکل حافظه ای شفاف از عمل کرد خود داشته باشید.
خود را عادت دهید. خود را به قرار دادن وسایلی که در طول روز به آن ها نیاز دارید در جاهایی خاص و تعیین شده عادت دهید.
▪ به یاد سپردن کارها
برای به خاطر سپردن غیر عادی باشید. برای به خاطر سپردن کاری یک یادآور فیزیکی غیر عادی خلق کنید. مثلا" برای به خاطر آوردن این که باید قبض هایی که روی میز گذاشته اید را پرداخت کنید، جسم نامربوطی مانند یک میوه را بر روی آن ها قرار دهید تا با دیدن غیر منتظره ی یک میوه توجه تان به قبض ها جلب شود.
لیست خرید خود را تبدیل به آواز کنید. برای به یاد سپردن مواردی مانند لیست خرید، شماره ی تلفن و یا لیست کارهای روزانه ، آن ها را با یکی از آهنگ های مورد علاقه ی خود انطباق دهید و آن را بخوانید.
از میان برهای حفظ کردنی استفاده کنید. برای به خاطر سپردن نام ها، کارها یا لیست ها می توانید حروف اول هر کلمه از آن ها را سر هم کرده و یک کلمه خلق کنید و آن را به خاطر بسپارید.
از بدن خود استفاده کنید. اگر کاغذ یا قلم برای یادداشت کردن ندارید، از اعضای بدن خود برای به خاطر سپردن چیزی مثلا" لیستی از اقلام استفاده کنید. برای مثال اگر باید چسب، کلم بروکلی، مرغ، انگور و خمیردندان بخرید تصور کنید که پاهای تان در چسب گیر کرده، برگ های بروکلی از جیب شلوارتان بیرون زده، مرغی در حال نوک زدن به شکم شماست، خوشه ای انگور از گردن تان آویزان شده و دهان تان پر از خمیر دندان است.
بخوانید، بنویسید، بگویید، بشنوید. برای به خاطر سپردن مطلبی به ویژه مباحث درسی یادداشت های خود را بخوانید، سپس آن ها را تایپ کنید، بعد آن ها را بلند خوانده و صدای خود را ضبط کنید و چندین بار صدای ضبط شده ی خود را گوش دهید.
از اتاق های خانه هم استفاده کنید. در شیوه ی بالا می توانید ساختمان محل کار یا منزل خود را جایگزین بدن خود کرده و هر یک از اقلام خرید را به یکی از وسایل درون اتاق ها یا خود اتاق ها ربط دهید.
▪ به یاد سپردن ارقام
هر عدد را به یک شکل ربط دهید. برای هر عدد در ذهن خود شکلی تصور کنید. دایره برای ۰، خودکار برای ۱، قو برای ۲، دست بند برای ۳، قایق بادبانی برای ۴، قطعه ای پازل برای ۵، پیپ برای ۶، بوم رنگ برای ۷، آدم برفی برای ۸ و راکت تنیس برای ۹. به این شکل برای به خاطر سپردن کد رمز کارت بانکی خود تصور کنید که سوار بر قایق بادبانی (۴) هستید که یک قو (۲) به شما حمله می کند و شما با یک راکت تنیس (۹) به آن ضربه می زنید.
برای اعداد هم قافیه بیابید. سعی کنید واژه هایی بیابید که با اعداد هم قافیه باشند و سپس با استفاده از این واژه ها داستانی بسازید.
از حروف الفبا استفاده کنید. زمانی که نام فیلم یا کتابی را فراموش کرده اید، حروف الفبا را به ترتیب بگویید. زمانی که به حرف مشابه آغازکننده ی نام فیلم برسید، نام به یادتان خواهد آمد.
بخوانید، بنویسید، بگویید، بشنوید. برای به خاطر سپردن مطلبی به ویژه مباحث درسی یادداشت های خود را بخوانید، سپس آن ها را تایپ کنید، بعد آن ها را بلند خوانده و صدای خود را ضبط کنید و چندین بار صدای ضبط شده ی خود را گوش دهید.
از رنگ ها استفاده کنید. از رنگ ها در بخش های مختلف یادداشت های خود استفاده کنید تا آن ها را به همراه نام رنگ ها به یاد آورید.
+ نوشته شده در  ساعت 1:54 بعد از ظهر  توسط AS 

پای روان شناسی در کفش سیاست

روان شناسی سیاسی (political psychology) از جمله علوم میان رشته ای (interdisciplinary) است که از پیوند روان شناسی نوین و علم سیاست پدید آمده است.
روان شناسی سیاسی (political psychology) از جمله علوم میان رشته ای (interdisciplinary) است که از پیوند روان شناسی نوین و علم سیاست پدید آمده است. در جهان غرب، مطالعات در این حوزه از قدمت چندانی برخوردار نیست و در کشور ما نیز در دهه های اخیر پژوهش هایی پیرامون آن صورت گرفته است.
نخستین کتاب در این حوزه توسط دکتر علی فتحی آشتیانی با عنوان «مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی» به نگارش درآمده است. در این مقاله با اتکا بر همین کتاب به معرفی اجمالی این علم نوبنیاد می پردازیم. بررسی چیستی روان شناسی و پیوند آن با علم سیاست در کنار اهمیت جامعه پذیری سیاسی از جمله مباحثی است که برای فهم روان شناسی سیاسی ضروری تلقی می شود.
● ماهیت روان شناسی سیاسی
بدون شک امروزه علوم به صورت جزایر مجزا از یکدیگر نگریسته نمی شوند و مرزهای مشترک و پیوندهای عمیق میان آنها زمینه را برای شکل گیری مطالعات میان رشته ای فراهم آورده است. در این میان روان شناسی سیاسی (Political Psychology) علمی نوپاست که از پیوند روان شناسی و سیاست پدید آمده است. بسیاری از متخصصان و کارشناسان علم سیاست همچون والترلیپمن، گراهام والاس و ریورس بر این باورند که بررسی روابط سیاسی انسان ها بدون در نظر گرفتن جنبه های روان شناختی این روابط، امری ناقص و خطایی بزرگ است.
توجه به کاربرد روان شناسی در عرصه سیاست، ریشه در تحولات قرن بیستم دارد و چنین توجه و اهمیتی را می توان در آثار لاول (Lowell) و لاسول (Lasswell) مشاهده کرد. تلاش ۳۰ ساله لاسول و مطالعات عمیق او منجر به ورود روش روان تحلیلگری در حوزه علم سیاست شد و ساختار طبقه بندی افراد از منظر سیاسی شکل گرفت.
حال این سوال مطرح می شود که پژوهشگران در قلمرو روان شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به چه سوالاتی هستند؟ جستجوی منشأ گرایش های سیاسی انسان ها، نحوه شکل گیری و تغییر تفکرات سیاسی، چگونگی شکل گیری انقلاب ها در جوامع سنتی و دگرگونی یا سرنگونی نظام ها از جمله سوالاتی است که روان شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به آنهاست.
● دیدگاه التقاطی در روان شناسی
امروزه در مطالعات روان شناسی به جای سخن گفتن از یک دیدگاه یا یک رویکرد، از رویکرد التقاطی که آمیزه ای از رویکردهای مختلف است، سخن به میان می آید. امروزه کمتر روان شناسی را می توان یافت که با نگاه تک بعدی به کار بالینی یا تحقیقی بپردازد. در عوض رویکردهای مختلف با مبانی و اصول متفاوت و گهگاه متعارض به تبیین رفتار انسان می پردازند.
از جمله گرایش های مطرح در روان شناسی، روان شناسی اجتماعی (Social Psychology) است که بستر پیوند میان روان شناسی و علم سیاست را فراهم می آورد. گوردون آلپورت در تعریف روان شناسی اجتماعی چنین می نویسد: «علم درک و تبیین چگونگی نفوذپذیری افکار، احساسات و رفتارهای افراد از حضور واقعی، خیالی یا ضمنی دیگران.» (بدار، ۱۳۸۳، ص ۸)
روان شناسی اجتماعی به قانونگذار امکان می دهد که در وضع بهترین قوانین تلاش کند و در عین حال سیاستمدار را راهنمایی می کند تا مطلوب ترین سیاست را در پیش گیرد. در نتیجه می توان چنین گفت که روان شناسی سیاسی در قالب شاخه ای از روان شناسی اجتماعی تلاش می کند شناخت دقیقی از جامعه در اختیار سیاستمداران قرار دهد. برای مثال سیاستمداران مطرح همواره تبعات روانی سخنان و اعمال خود را در جامعه خویش رصد می کنند و می دانند که حرکت یا سخن نسنجیده در عرصه سیاست چه پیامدهای روانی ناگواری می تواند به دنبال داشته باشد. گوشزد کردن پیامدهای روانی سیاست ورزی سیاستمداران بخش قابل توجهی از قلمرو روان شناسی سیاسی را تشکیل می دهد.
● سیاست
واژه سیاست نیز همچون بسیاری از واژه های کلیدی علوم مختلف با تعاریف گوناگون و متفاوت محصور شده است. تعریف سیاست به علم فرمانروایی بر کشورها یا فن و عمل فرمانروایی بر جوامع انسانی از جمله تعاریف مطرح برای واژه سیاست است. نزاع بر سر علم بودن سیاست یا فن تلقی کردن آن همچنان ادامه دارد؛ ولی آنچه بدیهی و آرزوی بسیاری از نظریه پردازان و بزرگان سیاست نیز است، به کار بردن سیاست علمی در قلمرو سیاست است. هرچند برخی تحقق چنین آرزویی را در عرصه سیاست و عمل بسیار دشوار می دانند، چنان که دوورژه می نویسد: «بیهوده است اگر امیدوار باشیم روزی برسد که قلمرو سیاست علمی بتواند سراسر قلمرو سیاست به مفهوم هنر و عمل را پوشش دهد و سیاست کاملا علمی گردد... تصمیمات سیاسی نه تنها داده های عینی بلکه داوری های ذهنی را در باب انسان و جامعه به بازی می گیرند.» (نقل از آشتیانی، ۱۳۸۵، ص۱۹)
● شخصیت و سیاست
هرچند مطالعات علمی پیرامون شخصیت در اواخر دهه ۱۹۳۰ توسط گوردون آلپورت در دانشگاه هاروارد به رسمیت شناخته شد؛ ولی از آن زمان تا امروز تعریفی از شخصیت که همگان بر آن اجماع کنند، ارائه نشده است. با وجود این می توان تعریف زیر را پیرامون شخصیت تا حدودی قابل قبول دانست:
«شخصیت را می توان تمامی سیستم تمایلات نسبتا پایدار روانی و جسمی هر فرد تعریف نمود؛ تمایلاتی که نحوه تطابق وی را نسبت به محیط روانی، اجتماعی و مادی معین می سازد.» (پورافکاری، ۱۳۸۶، ص ۱۱۰۶)
تکثر و تعدد تعاریف مربوط به شخصیت، ریشه در ماهیت پیچیده انسان دارد. در واقع به تعبیر دکتر فتحی آشتیانی در کتاب مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی، «دامنه تعاریف موجود، از فرآیندهای درونی ارگانیزم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد در نوسان است.» (فتحی، ۱۳۸۵، ص ۳۶) به همین دلیل نمی توان به یک نظریه خاص اشاره کرد که در آن تمامی معانی شخصیت لحاظ شده باشد. درواقع هر نظریه پردازی به جنبه های خاصی از شخصیت نظر افکنده است. برای مثال برخی بر جنبه های شناختی و عاطفی شخصیت و برخی دیگر بر جنبه های جسمانی ـ روانی آن تکیه می کنند.
چنان که اشاره شد، تحول و در نوسان بودن، ویژگی اصلی شخصیت است و به همین دلیل برخی بر این اعتقادند که هر کدام از تعاریف شخصیت «به منزله نقطه توقف درباره یک فرآیند است.» (همان منبع، ص ۳۷) برای ارزیابی شخصیت افراد از روش های گوناگونی استفاده می شود که در این میان می توان از زندگینامه های خود نوشته و دیگر نوشته، پرسشنامه ها، موقعیت های آزمایشی، تست های فرافکن، قیافه، خط و بیان نام برد.
● شخصیت و جامعه پذیری سیاسی
نظریه جامعه پذیری سیاسی (Political Socialization) که توسط ریچارد داوسن و کنت پرویت بسط یافته، به عنوان ابزاری نظری در تبیین و توضیح تفاوت میان نظام های سیاسی به کار می رود. دکتر علی فتحی آشتیانی در کتاب «مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی» در بیان اهمیت فرآیند جامعه پذیری سیاسی می نویسد: «از طریق فرآیند جامعه پذیری سیاسی است که نسل های قدیمی تر، فرهنگ سیاسی جامعه را به نسل های جدیدتر منتقل می کنند و با توجه به چنین انتقالی است که هر جامعه ای موفق می شود، فرهنگ سیاسی خود را استقرار بخشد.» (فتحی، ۱۳۸۵، ص ۴۲)
درواقع با استفاده از نظریه جامعه پذیری سیاسی می توان علل استمرار و ثبات یک نظام یا علل بی ثباتی و زوال نظام های سیاسی را توجیه کرد. درواقع آنچه در نظریه جامعه پذیری سیاسی مورد توجه قرار می گیرد، پرورش شخصیت شهروندانی است که به صورت افراد کارآمد جامعه سیاسی مطرح می شوند. از نظر افرادی چون الموند و پاول، جامعه پذیری سیاسی «روند حفظ یا دگرگونی فرهنگ های سیاسی است.» (همان منبع، ص ۴۳) درواقع از طریق فرآیند جامعه پذیری سیاسی است که شخصیت سیاسی افراد یک جامعه شکل گرفته و رفتارها و هنجارهای مورد قبول نظام سیاسی حاکم در آنها نهادینه می شود. عوامل متعددی در جامعه پذیری سیاسی نقش دارند که از آن جمله می توان به خانواده، مدرسه، دوستان و همسالان، رسانه های گروهی، فرهنگ، طبقات اجتماعی و نقش جنس اشاره کرد. بدون شک بررسی رابطه شخصیت و جامعه پذیری سیاسی یکی از مباحث مهم در حوزه روان شناسی سیاسی به شمار می آید.
+ نوشته شده در  ساعت 1:51 بعد از ظهر  توسط AS 

هویت جنسی و نقش پذیری جنسی

در یک فرایند پیچیده و بسیار حیرت انگیز زندگی انسان شکل میگیرد از نقطه ی کوچکتر از نقطه ی آخر این پاراگراف داستان زندگی من وشما و هزاران انسان دیگر شروع می شود.
در یک فرایند پیچیده و بسیار حیرت انگیز زندگی انسان شکل میگیرد از نقطه ی کوچکتر از نقطه ی آخر این پاراگراف داستان زندگی من و شما و هزاران انسان دیگر شروع می شود .
در جدال برای بارور شدن تخمک جنسیت ما مشخص میشود و شاید بتوان گفت جنسیت همواره برای بشر مهمترین بخش زندگی بوده چرا که با آن زندگی شخص شکل می گیرد ، نام ، نوع پوشش ،نقش های اجتماعی و.....
حتی در این قرن و حتی در جوامع صنعتی و پیشرفته هنوز تمایزو تفاوت های جنسیتی را آشکارا نظاره می کنیم .
گشتی درسیر تحول و رشد جنسی انسان برای درک بهتر مطلب حایز اهمیت است .
● واقعا چگونه ما به چنین درکی از جنسیت خود می رسیم ؟
تا قبل از دو سالگی کودک هیچ برداشتی از دختر و پسر بودن ندارد وقتی به دوسالگی میرسد از وجود دخترها و پسرها آگاه می شود و تفاوت فیزیکی پدر و مادر را درک می کنند رفته رفته می فهمند که لباس و رفتار مردانه و زنانه کدام است و به تدریج از نقشهای سنخی نیز آگاه می شوند بطور مثال اگر کسی کامیون براند و در تیم آتش نشانی باشد قطعا مرد است اگر کسی ظرف بشوید و غذا بپزد قاعدتا زن است .
در سه سالگی اسباب بازی های سنی جنسیتی (عروسک ، ماشین ) را انتخاب می کند و نقش های سنخی ( پرستار در برابر پزشک ) را ایفا می کنند ، در این سن در انتخاب اسباب بازی و نقش های مرتبط با جنس جا به جایی زیادی دیده می شود پسرها همان قدر با عروسک راحت بازی می کنند که دخترها بازی می کنند .
با رسیدن به پنج سالگی این موقعیت معمولا تغییر می کند پسری که دوست دارد لباس دخترانه بپوشد و لباس بر تن عروسک کند و دختری که دوست دارد لباس پسرانه بپوشد و با تفنگ بازی کند از سوی خانواده مورد انتقاد قرار می گیرد پسرها وانمود می کنند سوپرمن و هیولا هستند و دخترها پرنسس یا راهبه هستند .
تفاوت های جنسی در بازی نیز آشکار می شود ، پسرها نقش های بیرون از خانه را بازی می کنند و از فضای فیزیکی بیشتری سود می برند در بازی های پر سر و صدا و زد و خورد شرکت می کنند ، دخترها بیشتر در نقش های که جنبه ی کمکی و پرورشی دارند مثا نظافت ، بچه داری و .....در این سن هنوز هر دو جنس در موقع بازی خیلی با هم مخلوط می شوند گرچه رجحان همبازی هم جنس رفته رفته آشکار می شود .
در سن هفت سالگی به احساس ثبات جنسیتی دست می یابند یعنی اینکه به کدام جنس تعلق دارند و جنس آنان در طول زندگی ثابت می ماند (دقیقا مثل ثبات شی در دوساگی) ولی انعطاف پذیری در نقش جنسیتی را دارند !!!!
بله توان انعطاف پذیری نقش جنسی را دارند بین هویت جنسی و نقش پذیری جنسی تفاوت بسیاری ست ، هویت جنسی به برداشت شخص از زن یا مرد بودن خود است که طبیعت و نهاد در انسان گذاشته و انسان در آن دخل و تصرفی ندارد ولی نقش جنسیتی فراگیری آن دسته از خصوصیات و رفتارهایی ست که فرهنگ هر جامعه برای زنان و مردان مناسب می داند بنابراین نقش آموزی جنسی ساخته فرهنگ هر جامعه است طبق نظریه ساندار بم در طرحواره ی جنسی کودک یاد میگیرد با عدسی های جنسیتی اکتسابی از فرهنگی که رشد نموده دنیا را ببیند .
آنچه مسلم است باورهای جنسی هر جامعه ای متفاوت است و تاثیر عمیقی بر بازی ، حافظه ، خصایص ،سلایق ، انتخابها ، و کل زندگی ما دارد ، ما با یک سری کلیشه های جنسیتی رشد می کنیم و زندگی می کنیم ، کلیشه ها چارچوب هایی که دخترها و پسرها و زنان و مردان در یک چارچوب بافت فرهنگی ای که در آن زندگی می کنند باید به آن شبیه باشند .
کلیشه ها مشکلات بیشماری به همراه دارند :
- توصیف نادرستی از دختر و پسر دارند مثلا این ادعا که همه ی پسرها درشت تر و قوی تر از دخترها هستند یا دخترها ظریف تر از پسرها درست نیست و مورد نقض بسیار دارد
- محدوده ی تعریفی که دختر یا پسر را ارایه می دهد بسیار بسته است افرادی که در این محدوده قرار نمی گیرند صرفا چون با دیگران فرق دارند مورد انتقاد قرار می گیرند
- کلیشه سبب تداوم خصوصیات قراردادی می شود که بسیاری از آنها مطلوب نمی باشد این ادعا که پسرهای واقعی قوی و پرخاشگرند ولی دخترها غیرفعال وآرام هستند و دعوا نمی کنند مشکلات زیادی به همراه دارد ممکن است پسرها خیلی به قدرت فیزیکی خود متکی شوند و دخترها در غیر فعال بودن راه افراط بروند بطوریکه جامعه ای ایجاد شود که دچار انباشتگی مردان متخاصم و زنانی غیر فعال و منفعل شود مشکل دیگر مثل حساسیت و هیجان پذیری زنان که زنان ملزم به بیان آن و مردان ملزم به واپس رانی آن هستند ، زنان را در معرض آسیب قرار می دهد و زندگی مشترک آنها را آشفته و مردان را از توانایی فهمیدن دلیل آشفتگی همسرانشان محروم می سازد و در نتیجه مردان و زنان نخواهند توانست دوست و همراه واقعی یکدیگر باشند
- کلیشه ها سبب محدود شدن نقش ها می شود اگر قرار باشد زنان نان آور باشند که اکثرا هستند پس مردان باید به خانه داری و پرستاری بچه مشغول شوند ، کلیشه ها سبب محدود شدن دامنه مشاغل و حرفه های دسترسی پذیر برای مردان و زنان می شود ، مردان می توانند پرستاران وبی شوند و معلم مرد در مدارس ابتدایی که به شدت هم مورد نیاز است و زنان مهندسان و دانشمندان ورزیده ای می توانند باشند .
مساله ی مهم برای کودکان آن است که به نحوی پرورش یابند که به دور از کلیشه ها بتوانند آزادانه حرفه ی خود را انتخاب کنند هرچند مفاهیم مربوط به نقش جنسیتی به آهستگی در حال تغییر است و ظاهرا تکوین آن آغاز شده ، آمیختن تدریجی صفات و نقش های مذکر و مونث و ایجاد آندروژنی ( مذکر و مونث در یک قالب ) است .
صفات مذکر بر اثبات وجود تاکید دارد :رهبری ،سلطه ، استقلال ، رقابت جویی و فردیت
صفات مونث بر یکپارچگی تاکید دارد :همدردی ، محبت و تفاهم .
کودکانی که نه ویژگی های جنس مذکر و نه مونث را داشته باشند نامتمایز خوانده میشوند نه دارای یکپارچگی هستند و نه اثبات .
و اما کودکان آندروژنی هم از میزان بالای اثبات وجود و هم یکپارچگی برخوردارند یعنی هم صفات مذکر و هم مذکر .
بنابراین طبقه بندی نقش های سنخی جنسیتی چهار گروه را شامال می شود :
ـ مردانه
ـ زنانه
ـ متمایز
ـ آندروژنوس
اثبات وجود بالا باشد و یکپارچگی پایین ( مردانه ) یکپارچگی بالا باشد و اثبات وجود پایین (زنانه ) نه اثبات وجود داشته باشد و نه یکپارچگی ( نامتمایز ) هم یکپارچگی بالا و هم اثبات وجود (آندروژنی )افراد آندرژنی از لحاظ نقش ، فاقد سنخ بندی جنسیتی هستند هر چند از لحاظ فیزیکی مشخصا مرد یا زن هستند آنها رفتارشان را با موقعیت سازش می دهند و خود را با تعاریف فرهنگی مرد و زن محدود نمی کنند جنسیت خود را کاملا قبول دارند و نقش خود را یک انسان می دانند بسیار دیده می شود چه بسیار زنانی که به عنوان حمایت از حقوق زنان جنسیت خود را نادیده میگیرند و گمان می برند با حل شدن در هویت و نقش جنسیتی مردانه معنا می یابند و به خود معنا میدهند که در نهایت دچار مشکلات روحی و ناهماهنگی های شناختی می شوند ، زن آندروژنی در عین حال که از مراقبت کودک و کارهای منزل احساس وبی دارد از تعویض روغن ماشین خود یا بنزین زدن یا مشاغل سخت احساس ناراحتی نمی کند ، مرد آندروژنی نیز از مراقبت و نگهداری کودک . انجام امور منزل احساس ناراحتی نمی کند .
ما در جهانی زندگی میکنیم که فکر میکنم سخت ترین کار رسیدن به تعادل است با توجه به مطالب فوق به خصوص رسیدن به تعادل جنسیتی سخترین تلاش نه فقط برای خودمان که برای پرورش نسل آینده است و این مهم امکان پذیر نیست مگر با آگاه سازی به خصوص مادران که همواره قلب تپنده ی جامعه هستند و همواره مخاطب اصلی رسانه ها اعم از غربی و شرقی ، سیاسی و غیر سیاسی ، اخلاقی و غیراخلاقی ، خبری و تبلیغاتی و......
آگاه باشیم و هوشیار که در این بازار شلوغ در این دنیای پر زرق و برق وظیفه ی اصلی ومقدس و خطیر ما پرورش و تربیت انسانهایی به نام واقعی کلمه است فراموش نکنیم زودتر از آنچه فکر می کنیم زمان را از دست می دهیم .
+ نوشته شده در  ساعت 1:34 بعد از ظهر  توسط AS 

نقش اعتماد به نفس در کودکان

اعتماد به نفس تحت تاثیر تجربیات ودرک و احساسات جدید قرار می گیرد
هرچه علم پیشرفت می کند و تکنولوژی های تازه وارد زندگی بشر می شود، رفاه آدمی بیشتر، تقابل ها، سخت تر و زندگی شیرینی و تلخی بیشتری را شامل می شود. بشر زاد و ولد می کند و روزها با تولد و مرگ آدم ها همراه است. پدر و مادرها از کودکی دست فرزندان را گرفته تا او را به پله ای برسانند که خود راه را به تنهایی و با موفقیت بتواند ادامه دهد و همگی می دانیم که در این مسیر از هنگام نوزادی تا مرگ بها دادن به انسان، او را می پروراند و همواره یاری می کند.
بچه ها با اعتماد به نفس های کم و زیاد بزرگ می شوند و هنگام جوانی که شخصیت فرد ثبات پیدا می کند، میزان اعتماد به نفس ها در چگونگی گذران روزهای مستقل فردی، تاثیر به سزایی دارد. جوانان می توانند باقی عمرشان را به خاطر داشتن اعتماد به نفس و روحیات فردی قوی، دعاگوی خانواده باشند و یا روزهای زندگی خود را انزوا و خود کم بینی بگذرانند.
● کمک به تقویت اعتماد به نفس
۱) صبور و بردبار باشید. از دید کودکان به دنیا، توانایی در پرورش انعطاف پذیری، ذاتی است. مجبور نیستید که با تمام کارهای کودکان موافقت کنید، اما سعی کنید که از آنها قدردانی کرده و ایده های آنها را تصدیق کنید. وقتی که کودکان متوجه شوند که دقیقا والدینشان به آنها گوش می دهند، از راهنمایی های آنها بیشتر استفاده می کنند. برای حس همدردی، خود را جای او گذاشته و فکر کنید که در مقابل شنیدن حرف هایی که به او می زنید، چه احساسی پیدا می کردید.
۲) ارتباطی محترمانه با او داشته باشید. همیشه به کارها و صحبت های خود نسبت به فرزندتان دقت کافی داشته باشید تا فرزندتان نیز به همان نسبت محترمانه و با ادب رفتار کند. هرگز صحبت آنها را قطع نکنید. بگویید که احساسات آنها را درک می کنید یا از کلماتی مانند همیشه و هرگز در برخی مواقع بحرانی و حیاتی که نشان دهنده مسلم بودن است، استفاده کنید.همچنین صادق بودن برای کودکان خیلی اهمیت دارد.
۳) انعطاف پذیر باشید. والدین می خواهند فرزندانشان سازش پذیر، با ملاحظه و قابل انعطاف در مقابل عقاید جدید باشند. ولی آنها بیشتر در اجرای این روش شکست می خورند. اکثر والدین از این روش برای نزدیک شدن به فرزندانشان استفاده می کنند گرچه زیاد موفقیت آمیز نبوده است، مثلا: ما می دانیم والدینی که مرتب به فرزندانشان در مورد تمیزی اتاق، نق می زنند، نتیجه مطلوبی نگرفته اند.
۴) تمام توجه و حواستان را روی او متمرکز کنید. وقتی کودکان متوجه می شوند که والدینشان از بودن با آنها لذت می برند، احساس عشق و علاقه زیادی می کنند. این حس خاص، مکمل و لازمه اعتماد به نفس آنهاست. در حقیقت، مطالعات نشان می دهد که کودکانی که در دوران کودکی خود بر مشکلاتشان پیروز می شوند کسانی هستند که خود را به راستی باور کرده اند.
۵) کودکان را برای خودشان و آنچه که هستند، بپذیرید. شاید فرزندانتان همه انتظارات شما را برآورده نکنند، ولی شناخت خلق و خوی ذاتی آنها بسیار مهم است. هنگامی که برای آن چه که هستند توسط دیگران تقدیر شوند، احساس امنیت بیشتری برای ارتباط برقرار کردن پیدا می کنند، همچنین یاد می گیرند که چگونه مشکلاتشان را برطرف کنند.
۶) به کودکان فرصت جبران کردن بدهید. کودکان از همان سال های اول دوست دارند که مفید باشند. اگر از افراد در مورد بهترین خاطرات دوران مدرسه سوال شود، پاسخ بیشتر آنها کارهایی است که به نحوی کمک به دیگران و مثبت بوده است.
۷) سعی کنید اشتباه کودکان را با تجربه کردن خودشان، برطرف کنید. کودکانی که والدینشان نسبت به خطاهای آنها بیش از حد حساسیت نشان می دهند، ریسک پذیری کمتری داشته و در نهایت به خاطر اشتباهشان توسط دیگران سرزنش می شوند. والدین باید خیلی با این مسائل راحت تر برخورد کنند.
۸) به نقاط قوت کودکان تاکید کنید. اگر چه کودکان با اعتماد به نفس بالا از شکست دلسرد نمی شوند بلکه از موفقیت خود نیز لذت می برند. حس موفقیت و غرور آنها، باعث عزت نفس بیشتری شده تا در آینده بهتر بتوانند با مشکلات دست و پنجه نرم کنند.
۹) به کودکان اجازه دهید که در برطرف کردن مشکلاتشان، تصمیم گیرنده باشند. مسئله ای که بیشتر والدین با آن روبرو هستند این است که تمایل دارند خیلی سریع فرزندانشان را از مخمصه نجات دهند. البته به کرات دیده شده وقتی که مشکل حل می شود و همه چیز سرو سامان می گیرد به فرزندانمان می گوئیم که ما گفتیم که چه کار کنید. اما اگر فرزندتان تکالیف مدرسه اش را نمی داند یا چیزهایش را گم کرده است، او را برای یافتن راه حل و پیدا کردن موقعیتش تشویق کنید.
۱۰) ادب و نزاکت را به او یاد دهید. معنای واقعی کلمه"Disipline" یاد دادن است. آخرین هدف پرورش دادن نظم و ترتیب است که کودک را حتی اگر در کنارش نباشید، مسئولیت پذیر بار می آورد. مطمئن باشید هرگز با تهدید کردن و تحقیر کردن فرزندتان به نتیجه مطلوب نخواهید رسید.
● اعتماد از هسته های اعتماد به نفس است
در زمینه اعتماد "تا مس هریس" چهار وضعیت را بیان می کند.
۱) من خوب نیستم، تو خوبی= احساس حقارت
۲) من خوب نیستم، تو خوبی نیستی= احساس فرد بیمار، اسکیزوفرنیا، روان پریشی و جنون
۳) من خوبم، تو خوب نیستی= احساس بزرگ منشی
۴) من خوبم، توخوبی= احساس فرد سالم
آخرین احساس، عالی ترین وضع انسانی است این گرامی ترین و ارجمندترین هدیه هاست که ما می توانیم به کودک خود بدهیم.
در مقوله اعتماد، با سه گروه اصلی روبه رو هستیم:
▪ دسته اول از اعتماد افراطی برخوردارند (گروه حسن ظنی)
▪ دسته دوم از اعتماد تفریطی برخوردارند (گروه سو»ظنی)
▪ دسته سوم اعتماد اعتدالی دارند.
کودکی که مادری مهربان، سالم و باهوش دارد که به او علاقمند است احساس یک فرد سالم و اعتماد اعتدالی دارد.

No comments:

Blog Archive